پارادُکس بی‌دولتی کوردها

بازدید 123

2025-08-22

دو تن از دانشگاهیان کوردستان شرقی، کمال سلیمانی و بهروز شجاعی، کتابی با عنوان «پارادُکس بی‌دولتی کوردها» منتشر کرده‌اند. این کتاب اثری است که به نقد اندیشه‌های عبدالله اوجالان، رهبر پ.ک.ک، می‌پردازد. عنوان کامل کتاب چنین است: پارادُکس بی‌دولتی کوردها: راهبردهای اوجالان برای کنفدرالیسم و ترکیه‌ای‌شدن، انتشارات دوز، ژوئیه ۲۰۲۵، استانبول، ۲۶۴ صفحه.

کمال سلیمانی (متولد ۱۹۶۸، پیرانشار/کوردستان شرقی، عضو هیئت علمی «ال کولیخیو دِ مِخیکو») و بهروز شجاعی (متولد ۱۹۶۸، قطور/کوردستان شرقی، فعال در حوزۀ آموزش حقوق زبانی در سوئد)

پس از جنگ جهانی اول، چهرهٔ سیاسی جهان دگرگونی‌های بسیار بزرگی را تجربه کرد. دولت‌های تازه‌ای پدید آمدند. اما جامعۀ بین‌المللی علیه کوردها و کوردستان سیاستهای [و اقدامات] بسیار سنگین و ناعادلانه اعمال کرد. در دههٔ ۱۹۲۰، در دوران «جامعۀ ملل»، کوردها و کوردستان تقسیم، تجزیه و میان دیگران تقسیم شدند. در این روند، شاهد همکاری و ائتلاف مشترک دو قدرت امپریالیستی وقت، بریتانیا و فرانسه، با دو دولت ریشه‌دار خاورمیانه، امپراتوری عثمانی/جمهوری ترکیه و امپراتوری ایران/شاهنشاهی جدید ایران، هستیم. این رویداد تأثیری بر کوردها گذاشت که همچون خرد کردن استخوان‌های یک انسان و فلج‌کردن مغز او بود. از آن زمان به بعد، کوردها در هر بخش — باشور، باکور، روژهلات و روژاوا — آماج سیاست‌های بسیار سنگین آسیمیلاسیون قرار گرفتند. تمامی ارزش‌های کوردی مصادره شد. تلاش‌های گسترده‌ای برای پاک‌کردن کوردها با زبان و فرهنگشان از تاریخ و از روی زمین صورت گرفت. این سیاست‌های ناعادلانه، به شکلی یا شکلی دیگر، هنوز هم در هر چهار بخش کوردستان ادامه دارد. باید به یاد داشت که بخشی از کوردستان در قفقاز قرار دارد.

اهمیت این یادآوری کوتاه، از منظر موضوع ما، در این است که: در برابر این وضعیت عینی کوردستان و فاجعه‌ای که کوردها تجربه می‌کنند، فارغ از این‌که در کدام بخش یک جنبش چریکی آغاز شود، هدف کوردها باید بازپس‌گیری ارزش‌هایی باشد که از آنان غصب شده است. می‌توان برای آزادی بخشی معین تلاش کرد، اما انجام این تحلیل پیش از آغاز هر حرکت چریکی ضروری است. چنین تلاشی نیز به‌طور طبیعی موجب برانگیخته‌شدن گرایش‌های ملی‌گرایانه در میان مردم و در درون سازمان می‌شود.

در این میان، لازم است به‌صورت گذرا به این نکته اشاره شود: ملی‌گرایی عرب، فارس و ترک، ملی‌گرایی‌هایی نژادپرستانه‌اند. هر یک از این ملی‌گرایی‌ها هدفی مشترک دارند و آن، آسیمیله‌کردن کوردها و زدودن آنان از زبان‌ها، از تاریخ‌ها و از روی زمین است. هر سه ملی‌گرایی برای رسیدن به این هدف، از ترور دولتی به‌شدت بهره می‌گیرند.

بی‌گمان، ملی‌گرایی کورد چنین هدفی ندارد. ملی‌گرایی کورد تلاشی برای بازپس‌گیری حقوقی است که از آنان غصب شده است. این امر به‌عنوان تلاشی برای دست‌یابی به ارزش‌های جهان‌شمول در برابر فشار و ستم ارزیابی می‌شود. عبدالله اوجالان اما تأکید می‌کند که با ملی‌گرایی مخالف است و آن را رویکردی عقب‌ماندە می‌داند. (ص. ۱۷۰) ایدئولوژی رسمی ترکیه از دههٔ ۱۹۶۰ به این‌سو، پژوهشگران حوزهٔ کورد و کوردستان را به «ملی‌گرایی عقب‌ماندە» متهم کرده است. در این زمینه، میان ایدئولوژی رسمی ترکیه و اوجالان هیچ تفاوتی وجود ندارد. اوجالان تأکید می‌کند که دولت پدیده‌ای منفی است، کوردها به دولت نیازی ندارند و او برای کوردها دولتی نمی‌خواهد؛ و در برابر دولت‌های عرب، فارس و ترک هیچ انتقادی مطرح نمی‌کند. تنها بر مخالفت خود با تشکیل احتمالی یک دولت کوردی تأکید دارد. ایدئولوژی رسمی ترکیه نیز برخورداری از یک دولت برای کوردها را در خاورمیانه «اسرائیل دوم» می‌خواند و محکوم می‌کند. دیدگاه یالچین کوچوک و دوغو پرینچک نیز در همین راستا قرار دارد. هر سه با اطلاق نام «بارزانیستان» به کوردستانِ احتمالی، می‌کوشند آن را بی‌اعتبار سازند. در این نقطه نیز اوجالان دیدگاهی کاملاً همسو با دیدگاه رسمی ترکیه دارد. افزون بر این موارد، اوجالان در بسیاری از عرصه‌های فکری و عملی نه‌تنها به کوردها خدمتی نکرده، بلکه بنا به گفتهٔ خود آشکارا اعلام کرده که «به دولت ترکیه خدمت کرده و می‌خواهد خدمت کند.»

به‌دلیل این دیدگاه‌ها و این رویکرد، عبدالله اوجالان بی‌تردید باید مورد انتقاد قرار گیرد. اما در آغاز نقد اوجالان، لازم است به‌ویژه دانشگاهیان کورد در کوردستان شمالی به‌سبب مطرح‌نکردن این روابط در نقدهایشان مورد انتقاد قرار گیرند.

یکی از موضوعات مهمی که عبدالله اوجالان بر آن تأکید دارد، مسئلۀ «ترکیه‌ای‌شدن» است. ترکیه‌ای‌شدن به‌معنای تُرک‌شدن است. اوجالان می‌گوید این دو با یکدیگر متفاوت‌اند. ترکیه‌ای‌شدن بیانگر سیاستی کشورمحور است، در حالی که تُرک‌شدن بر قومیت ترک متمرکز است. (ص. ۱۷۸) اگر سیاست‌های آسیمیلاسیونی را که دولت بیش از یک قرن است علیه کوردها به کار می‌گیرد، مورد توجه قرار دهیم، روشن می‌شود که ترکیه‌ای‌شدن در واقع همان تُرک‌شدن است.

غیرقابل‌پذیرش است که شمار زیادی از دانشگاهیان کورد ـ چه آنان که در دانشگاه‌های ترکیه مشغول به کارند و چه آنان که در دیاسپورا فعالیت‌های دانشگاهی انجام می‌دهند ـ «ترکیه‌ای‌شدن» را به‌عنوان تز درست دربارۀ ملت کورد ارائه کنند. ترکیه‌ای‌شدن ادامهٔ همان سیاست تُرک‌سازی کوردهاست که بیش از یک قرن دنبال شده است، بلکه حتی به‌مراتب پنهان‌کارانه‌تر و خطرناک‌تر. افزون بر این، روشنفکرانی که می‌گویند «[جای ]اوجالان [روی]سر من یا [او تجسم] ارادۀ من است» نیز باید به‌شدت مورد انتقاد قرار گیرند. در سال‌های اخیر، دفاع آشکار برخی از دانشگاهیان کوردِ شاغل در دانشگاه‌های ترکیه از تز ترکیه‌ای‌شدن (و بنابراین تُرک‌شدن) برای پرهیز از برهم‌خوردن جایگاە امن و آسایش‌شان، به‌روشنی به‌معنای خدمت به ایدئولوژی رسمی ترکیه و استعمارگری است.

سال‌هاست که کمال سلیمانی و بهروز شجاعی اندیشه و رویکرد اوجالان را به‌صورت دانشگاهی نقد می‌کنند و این اثر آنان پژوهشی بسیار ارزشمند است. این دو دانشگاهی، با وجود آن‌که بر زبان ترکی مسلط نیستند، اندیشه‌های پ.ک.ک و اوجالان را با مسئولیت‌پذیری علمیِ بسیار مورد بررسی قرار داده و این کتاب را نگاشته‌اند که از ارزش بالایی برخوردار است. تاکنون کتاب‌هایی که دربارۀ عبدالله اوجالان نوشته شده‌اند، عمدتاً متونی ستایش‌آمیز و غیرانتقادی بوده‌اند. اما پژوهش کمال سلیمانی و بهروز شجاعی نقدهایی علمی و عینی به‌شمار می‌آید. [سلیمانی و شجاعی به ترکی مدرن و عثمانی مسلط‌اند، اما به‌دلیل روژهلاتی بودن‌شان پروفسور بشیکچی گمان می‌کند این دو ترکی نمی‌دانند.]

و اکنون به مرحله‌ای رسیده‌ایم که عبدالله اوجالان اعلام می‌کند جامعۀ کورد برای یکی‌شدن با دولت ترکیه از همۀ ارزش‌های کوردی خود چشم پوشیده است. او حقوق جمعی کوردها و حتی حقوق فرهنگی آنان را رد می‌کند. اعلام می‌کند که قانون اساسی ترکیه و ساختار واحد و غیرقابل‌تفکیک دولت را بدون هیچ قید و شرطی می‌پذیرد. از شعارهایی چون «یک پرچم»، «یک دولت»، «یک وطن»، «یک زبان» … استفاده می‌کند. در زمینۀ زبان کوردی هیچ مطالبه‌ای ندارد و درست مانند ژنرال‌های ترک می‌گوید که زبان کوردی را نه به‌عنوان یک حق جمعی، بلکه تنها به‌صورت فردی و در خانه و در گفتگوهای [شخصی] خودشان به کار ببرند. از موضوعاتی چون خودگردانی و فدرالیسم نیز مدت‌هاست صرف‌نظر شده است. (ص. ۷۴).

برای اوجالان، همان‌گونه که دولت ترکیه مصون از نقد و دست‌نخورده باید باشد، دولت‌های عرب و فارس نیز باید دست‌نخورد بمانند. برای نمونه، او می‌گوید به‌منظور هماهنگی بهتر با حکومت سوریه، «چیزی به نام بخش کوردستانِ سوریه وجود ندارد؛ این‌ها کوردهایی کە آنجا هستند نیز پس از مقاومت شیخ سعید و سپس بعد از مقاومت‌های آرارات، زیلان، ساسون و درسیم از شمال به سوریه مهاجرت کرده‌اند.» (ص. ۳۱).

حال آن‌که در اوایل دهۀ ۱۹۶۰، حکومت بعث با مصادره‌کردن زمین‌های کوردها در روژاوا، آنان را به جنوب و شرق سوریه تبعید می‌کرد. سپس خانواده‌های عرب را از دیگر مناطق آورده و در روستاهای خالی‌شده از کوردها اسکان می‌داد. این عملیاتی بود با هدف برهم‌زدن ساختار جمعیتی کورد در روژاوا و افزایش جمعیت عرب در منطقه. این عملیات‌ها در دوره‌ای انجام شد که سوریه همراه با مصر «جمهوری متحد عربی» را تشکیل داده بود. رئیس‌جمهور در آن زمان جمال عبدالناصر بود. این اتحاد چندان دوام نیاورد و اتحادی که در ۱۹۵۸ تشکیل شده بود، در سال ۱۹۶۱ فروپاشید. نخست‌وزیر آن زمان نیز ناظم القدسی بود. عملیات‌های تغییر بافت جمعیتی کورد در روژاوا در اواخر دهۀ ۱۹۶۰ در دوران ریاست‌جمهوری نورالدین آتاسی و سپس در دوران حافظ اسد نیز ادامه یافت.

در کنار مصونیت دولت‌های ترک، عرب و فارس، اوجالان نسبت به موضوع تقسیم، تجزیه و سهم‌بندی کوردستان نیز بسیار بی‌تفاوت است. حال آن‌که این امر، پس از قرارداد سایکس–پیکو در سال ۱۹۱۶ و در دوران معاهدۀ سور ۱۹۲۰ و لوزان ۱۹۲۳، مهم‌ترین سیاست امپریالیستی برای تقسیم‌بندی کوردستان بوده است؛ سیاستی برای تقسیم امپریالیستی کوردستان. شگفت‌آور است که اوجالان، در حالی که نسبت به این روند بی‌تفاوت است، قیام ۱۹۲۵ شیخ سعید را رویدادی می‌داند که [گویا] تجزیۀ کوردستان را تحقق بخشیده است (ص. ۱۱۸).

عبدالله اوجالان به موضوع «کنفدرالیسم دموکراتیک» بسیار می‌پردازد. (ص. ۵۱–۸۸) او این را به‌عنوان راه‌حل مسئلۀ کورد مطرح می‌کند. او هنگام بحث از تأسیس کنفدرالیسم دموکراتیک تأکید می‌کند که مرزها هرگز تغییر نخواهند کرد و می‌خواهد مرزها نه به‌عنوان مانع، بلکه همچون پلی ارزیابی شوند. (ص. ۶۳) اما اگر آنچه را که دولت‌های عرب، ترک و فارس در صد سال گذشته علیه کوردها انجام داده‌اند در نظر بگیریم، کنفدرالیسم دموکراتیک در حد یک خیال باقی می‌ماند. برای نمونه، کولبرهایی که بین ایران و عراق با حمل بار بر دوش امرار معاش می‌کنند، حتی وقتی به پلیس ایران کارت شناسایی خود را نشان می‌دهند، هدف گلوله قرار می‌گیرند. تا زمانی که این دولت‌ها به دموکراسی گشوده نشوند، تحقق این پروژه محال خواهد بود. (ص. ۲۳۳).

انتقاد نکردن اوجالان از سیاست‌های نژادپرستانه، مشروع دانستن قانون اساسی و نهادهای، و نداشتن مطالبهٔ قاطع برای آموزش به زبان مادری، نشان می‌دهد که پروژۀ او یک پروژۀ رهایی‌بخش ملی نیست. با این حال، از آن‌جا که او هرآنچه را که دولت انجام داده فراموش کرده و در پیِ همگرایی بیشتر با دولت است، این پروژه‌ها می‌توانند آزادی شخصی خود او را تأمین کنند.

کووارابیر، ۱۵ اوت ۲۰۲۵، بخش «لکولین و آنالیز»، اسماعیل بشیکچی