جمهوری در مهاباد (٢)

بازدید 2008

2024-03-29

ترجمه ناهید بهمن پور

برای خواندن بخش نخست  اینجا را کلیک کنید

ارتش مهاباد و بارزانی ها

قاضی محمد که متوجه ضعف «جمهوری» کوچک خود شده بود بیدرنگ به سازمان دهی برای دفاع از آن پرداخت. شیخ احمد، کمی بعد از ورودش به کردستان ایران با ۶۰۰ جنگجو در نزدیکی نقده مستقر شد و تا پایان جمهوری مهاباد در آنجا ماند در این مدت او با دختر یکی از سران قره پاپاخ از عشایر منطقه ازدواج کرد این عشایر کرد نیستند ولی لباس کردی میپوشند و ابداً با زندگی سیاسی جمهوری مهاباد نیامیخت. ملامصطفی بارزانی که در مهاباد مستقر شده بود، نیروهای جنگی خود را که بین ۱۲۰۰ تا ۲۰۰۰ نفر بودند در اختیار رژیم مهاباد گذاشت و یکی از چهار ژنرال جمهوری شد مارس (۱۹۴۶). اما قاضی محمد که نمیخواست کاملاً به بارزانی و چند گروه نظامی وابسته باشد که عشایر کرد ایرانی را در اختیارش گذاشته بودند. «ارتش مهاباد، یعنی اولین ارتش منظم تاریخ جنبش ملی کرد را ایجاد کرد. این نیرو که اندکی بعد به ۱۲۰۰ نفر رسید شامل ۴۰ درجه دار و ۷۰ افسر (۳۱) بود که خصوصاً از مهاباد و از اطراف نزديك مهاباد استخدام شده بودند. اما برخلاف وعده هایی که باقراف در سپتامبر ۱۹۴۵ در باکو به کردها داده بود كمك نظامی شوروی به کردها خیلی کم بود. این كمك جمعاً شامل ۱۰/۰۰۰ قبضه تفنگ اسلحه کمری مسلسلهای ساخت چکسلواکی و حدود بیست کامیون بود. در مارس ۱۹۴۶ روسها سروان صلاح الدین کاظم اوف را به مهاباد فرستادند. این شخص که کردها او را به ریشخند «كاك آقا» می خواندند و بعدها سرهنگ شد به كمك افسران کرد عراقی که همراه ملا مصطفی بارزانی به ایران آمده بودند آموزش و سازمان دهی ارتش جدید را به عهده داشت. على رغم تقاضاهای مکرر قاضی محمد و اخبار تکان دهنده شی که در روزنامه های غربی مینوشتند (۳۲) همه كمك شوروی به آنچه گفتیم محدود می شد و آن توپها و خودروهایی که «قول» داده بودند هرگز به کردستان نرسید.

۱۹ بحران آذربایجان - کردستان

بر خلاف انتظار تبریز نه تهران به اولین بحران مهاباد دامن میزند کردها خیلی سریع عکس العمل نشان میدهند: پنج نماینده کرد شورای محلی تبریز بهانه آورده از رفتن به تبریز خودداری میکنند و به اینترتیب نشان میدهند که مهاباد نمیخواهد تابع تبریز باشد. در فوریه ۱۹۴۵ جعفر پیشه وری قاضی محمد را به تبریز فرا می خواند این احضار برای آن است که قاضی محمد توضیح دهد چرا در حالی که آذربایجان به تازگی اعلام خودمختاری کرده، او دولتی مستقل تشکیل داده است. قاضی محمد به پیشه وری یادآور میشود که قبل از آن که درباره تشکیل دولت مستقل تصمیم بگیرد با پرماکف Yermakov یکی از افسران سیاسی شوروی در تبریز مذاکره کرده و او حتی در مراسم اعلام جمهوری، از دور شرکت کرده است. اما برخورد میان این دو اجتناب ناپذیر بود زیرا هر دو جمهوری طالب يك سرزمین بودند.

جمعیت روستایی کردستان ایران مانند جمعیت روستائی نقاط دیگر ایران و ترکیه تقریباً یکدست بود اما در مراکز شهری این چنین نبود، به دلائل جامعه شناختی و سیاسی شاهان برای کاهش نفوذ کردهای سنی مذهب جمعیت شیعی مذهب را که به سلطان وفادار بودند به طور منظم تقویت می کردند - شهرهای خوی با ۳۵۰۰۰ سکنه شاهپور با ۱۲۰۰۰ سکنه میاندوآب با ۸۰۰۰ سکنه و رضائیه ارومیه با ۵۵۰۰۰ سکنه، اصولا متشکل از عناصر ناهمگون بود خصوصاً آذریها (شیعی مذهبانی که ترکی صحبت میکنند، مسیحیان یهودیان و ارمنیان مثلاً در رضائیه کردها آشکارا در اقلیت بودند آنان تنها در یک محله متمرکز بودند و تعدادشان به زحمت از تعداد یهودیان ساکن شهر تجاوز می کرد.

دولت جعفر پیشه وری این شهرها و دشتهای حاصلخیز اطراف آنها را مطالبه میکرد و نقطه حواشی کوه هایی را که در طول مرز عراق و ترکیه قرار دارد و نیز مناطق مجاور مهاباد را به عنوان شهرهای کردنشین قبول داشت. برعکس کردها معتقد بودند که همه سرزمینهایی که در غرب دریاچه رضائیه آذربایجان غربی قرار دارد جزئی از کردستان به شمار می آید.

رضائیه که در جمهوری مهاباد نماینده ایی به نام غنی خسروی داشت هرگز قسمتی از خاک کردستان نشد از نظر سیاسی، وضع شهر رضائیه اعجاب آور بود از میان جوانان کرد که سابقاً در «اتحاد جوانان [حزب] توده مبارزه میکردند و بعداً در سوم سپتامبر ۱۹۴۵، در «اتحاد جوانان دموکرات آذربایجان» متشکل شدند آنها که ملی گراتر بودند به عضویت اتحاد جوانان دموکرات کردستان در آمدند همین پدیده در سطح حزب نیز به وقوع پیوست. بنابراین در رضائیه دو تشکیلات جوانان و دو حزب دموکرات وجود داشت. برخورد میان این تشکیلات و احزاب اجتناب ناپذیر و متداول بود.

کردها و آذربایجانی ها برای حل اختلافات شان از روس ها یاری می خواستند در جریان یک گردهمایی با هاشم اف کنسول شوروی «مارشال» زرو (Zero) بهادری یکی از سران عشایر هرکی به شیوه خودش نشان داد که «بیگانگان رضائیه هیچ گونه حقی بر این شهر کردنشین ندارند: او يك صندلی به وسط اتاقی که کردها و آذربایجانیها با هاشم اف در آن بودند، برد و روی آن نشست آنگاه به کنسول شوروی گفت: این اتاق مال تست... آیا می توانم وسط اتاق بنشینم و بگویم این اتاق مال من است؟... نه، پس می بینی که نمی شود.

بر خلاف انتظار معتمدان آذربایجان با پیوستن رضائیه به جمهوری آذربایجان موافق نبودند این اشخاص که از اقدامات مترقی رهبران تبریز به وحشت افتاده بودند ترجیح میدادند به مهاباد وابسته باشند که به محافظه کاری رهبرانش اطمینان داشتند و این را در طی یکی از سفرهای قاضی محمد به رضائیه که برای دیدن پیشه وری رفته بود از او خواستند. اما او به بهانه دندان درد ناگهانی در این باره سکوت کرد.

مسأله رضائیه داشت مطرح میشد - و هنوز هم مطرح است - و در عراق بیست و پنج سال بعد هم چنین مسأله نی با شدت بیشتری بر سر كركوك مطرح شد. در واقع چیزی نمانده بود که بعد از قرارداد ۱۹۷۰ مسأله كركوك به یکی از عوامل تیرگی روابط میان ملامصطفی بارزانی و دولت عراق تبدیل شود.

مترجم: (در سال ۱۹۷۰ کردهای عراق پس از ده سال مبارزه با دولت مرکزی بر طبق قرارداد ۱۱ مارس ۱۹۷۰ موفق به کسب خود مختاری شدند. اما در مورد واگذاری منطقه كركوك، که بیش ترش کردنشین است میان کردها و دولت عراق اختلافاتی بروز میکند و قرار می شود پس از سرشماری جمعیت این منطقه که میبایست حداکثر تا یک سال پس از انعقاد قرارداد صورت گیرد سرنوشت كركوك مشخص شود. ولی نه تنها سرشماری در موعد مقرر انجام نمیشود بلکه مدت آن هم چهار سال به تأخیر می افتد. در این مدت دولت عراق به انحای گوناگون با خود مختاری کردستان مخالفت می کنند. در سال ۱۹۷۴ مجدداً اختلاف میان کردها و دولت عراق بالا گرفت و این دولت با شیوه ادارة مشترك مناطق كركوك - خانقين و سنجار موافقت میکند ولی در این مورد نیز اقدامی نمی شود. بالاخره دولت عراق با واگذاری دو بخش از کرکوک به نام های چم چمال و کلار به کردستان خود مختار موافقت میکند و بدین ترتیب سرزمینی شامل ۳۷۰۶۲ کیلومتر مربع یعنی نصف تمام کردستان عراق به کردها واگذار میشود. از سال بعد دولت عراق با کردها وارد جنگ می شود و طی يك دوره محاصره کردستان موفق به عقب نشاندن نیروهای کرد شده جنبش کردها را کاملا سرکوب می کند)

پس از برخوردهای زیادی که بین کردها و آذربایجانی ها پیش می آید. قاضی محمد برای برقراری آرامش به میاندوآب می رود روابط میان سکته کرد و آذربایجانی ها به طرز خطرناکی در آنجا تیره شده بود. در چنین وضعی شوروی دو دولت کردستان و آذربایجان را به مذاکره وا می دارد و این دو در تاریخ ۲۳ آوریل ۱۹۴۶، یک قرارداد دوستی و اتحاد، به مدت بیست سال امضاء می کنند.

مفاد این قرارداد شامل موارد زیر بود:

مبادله نمایندگان سیاسی میان دو دولت؛

انتصاب کارمندان کرد در آن مناطق آذربایجان که تعداد کردها بیشتر است و نیز انتصاب کارمندان آذری در آن مناطق کردستان که تعداد آذریها بیشتر است؛

انعقاد يك قرارداد تجاری

كمك نظامي متقابل در صورت لزوم

هرگونه مذاکره یکی از دولتین با دولت ایران باید پس از تأئید آن دولت دیگر باشد. هر دو دولت باید حقوق فرهنگی و زبانی ملیت ها را در خاک خود متقابلاً حفظ کنند همکاری میان دو دولت برای سرکوب توطئه های تدارك دیده علیه هر يك از آنها ۱۳۲ چیزی نگذشت که عکس العمل های مخالف این قرارداد ظاهر شد. دولت بریتانیا اعلام کرد که این قرارداد بین دو طرفی بسته شده که او آنها را به رسمیت نمی شناسد و از این رو مردود است (٣٥) دولت تهران مذاکراتی را با جعفر پیشه وری که در رأس هیأت مهمی به تهران آمده بود شروع کرد این هیأت شامل دو «نماینده تام الاختیار کرد» هم بودند. مذاکراتی که از طرف دولت ایران توسط شاهزاده مظفر فیروز که در آن موقع مشاور نخست وزیر بود صورت میگرفت در مورد مسائل نظامی خیلی زود به مانع برخورد و در ۱۳ مه ۱۹۴۶ معوق ماند. پیشه وری قوام السلطنه را متهم کرد که میخواهد رژیم آذربایجان را به «تسلیم بی قید و شرط وادارد اما هيچ يك نمیخواستند که قطع رابطه کنند. يك ماه بعد در تاریخ ۱۲ ژوئن ۱۹۴۶ شاهزاده مظفر فیروز به اتفاق معاون وزیر جنگ سرلشگر هدایت و سرلشگر محمد علی مقدم به تبریز می روند. موافقت نامه نی در ۱۵ ژوئن ۱۹۴۶ منعقد می شود. جعفر پیشه وری با اعلام مجدد این موضوع که آذربایجان میخواهد در چارچوب ملت ایران باقی بماند میپذیرد که فرماندار آذربایجان را دولت از میان سران حزب دموکرات آذربایجان انتخاب کند به دنبال این موافقت دکتر سلام الله جاوید وزیر سابق کشور به فرمانداری آذربایجان منصوب می شود. برای تهران ظواهر نجات یافته است... وزرای سابق رؤسای نواحی شده بودند. در واقع این موافقت که چیزی را در آذربایجان تغییر نمیداد از طرف نظامیان رد شد. رهبران مهاباد به دردسر افتاده بودند رهبران تبریز و تهران بی مشورت با آنان و بدون در نظر گرفتن جمهوری مهاباد موافقتهایی کرده بودند و دکتر جاوید سیف قاضی را به عنوان فرماندار مهاباد برگزیده بود! و قاضی محمد هم دیگر رئیس دولت ملی نبود بلکه فقط پیشوای حزب دموکرات کردستان بود. کردها از این قرارداد و سرسپردگی اطلاع نداشتند و طوری رفتار میکردند که گوئی هیچ اتفاقی نیفتاده است. خلاصه آن که اوضاع کاملاً مبهم بود.

 

۲۰ آتش بس (مه - سپتامبر ۱۹۴۶)

در ۲۴ آوریل ۱۹۴۶ کردهای بارزانی یک ستون متشکل از ۸۰۰ سرباز ایرانی را در قارلوا (قادر آباد) واقع در چند کیلومتری شمال سقز، گیر انداخته صدمات سختی به آنان وارد کردند نتیجه این درگیری ۲۱ کشته ۱۷ زخمی و در حدود ۴۰ اسیر بود. پس از این «پیروزی کردها سرلشگر رزم آرا بازرس کل ارتش ایران مذاکراتی را در سفر با هیاتی متشکل از نمایندگان کرد و آذربایجانی شروع کرد. در سوم مه ۱۹۴۶، سرلشگر رزم آرا به منظور برقراری آتش بس موافقت نامه نی با کردها و آذربایجانی ها امضا میکند که در آن عقب نشینی نیروهای کرد به چند کیلومتری جاده سقز - سردشت نیز پیش بینی می شود. نیروهای شوروی در دهم مه ۱۹۴۶ خاک ایران را تخلیه می کند و همین موجب تنش زدانی میشود. در واقع خروج این نیروها حکم نابودی جمهوری مهاباد را امضاء میکند. خروج نیروهای شوروی که چند روز بعد از آتش بس صورت میگیرد. یک دوره آرامش در کردستان ایجاد کرد که تا سپتامبر ۱۹۴۶ به طول انجامید. بعد از آتش بس ماه مه تعدادی خارجی که در میان آنها آمریکائی و يك فرانسوی بودند به مهاباد رفتند همه آنها تحت تأثیر شخصیت استوار قاضی محمد قرار گرفته به سادگی دریافتند که چرا قاضی محمد نماد ملی گرائی کردی در تمام کردستان شده است(٣٦).

 

٢١ رئیس جمهور قاضی محمد

قاضی محمد که چهل و شش ساله بود متولد مه ۱۹۰۰) به خاطر سوابق خانوادگی هوش و روشن بینی خود بدون تردید بر دنیای كوچك مهاباد و مناطق کرد اطراف آن تسلط داشت. قاضی محمد علاوه بر کردی فارسی ترکی و عربی میدانست کمی هم به انگلیسی حرف میزد اما این زبان را خوب می فهمید. همچنین خواندن فرانسه آلمانی و کمی روسی را نزد خود قرار گرفته بود و کتابخانه اش مملو از آثار ادبی و تاریخی به زبانهای گوناگون بود و چند نمایشنامه هم با مضامین تاریخی و میهن پرستانه نوشته بود خصوصاً درام تاریخی صلاح الدین که بیکار خلق کرد را علیه مجاهدان جنگهای صلیبی بازگو می کند و یا نمایشنامه ای که مام میهن نام دارد و سرنوشت خلق کرد را پس از انعقاد قرارداد سعد آباد میان ایران - عراق - ترکیه (۱۹۳۷) نشان می دهد. این دو نمایشنامه در مهاباد به روی صحنه آمد. قاضی محمد مردی بسیار دیندار ساده و ریاضت کش بود. نه سیگار میکشید و نه مشروب میخورد. هیچ چیز بهتر از آن عکس قدیمی او را نشان نمی دهد که در آن قاضی محمد را پشت میز کارش می بینیم که پشت سرش بە ديوار يك نقشه جهان آویزان است.

قاضی محمد مردی بود لاغر با رنگی به زردی گرائیده که این ناشی از درد مزمن معده او بود با موهای کوتاه و ریش توپی و چهره نی روحانی نخستین چیزی که در او چشمگیر بود شعله نگاه او بود. به نظر می رسد که قاضی محمد مردی بوده است عمیقاً معتقد با شهامت و آماده فداکاری این خصوصیات او به روشن بینی و اعتدالی آمیخته است که درخور توجه است (٣٧). همه کسانی که با او در تماس بوده اند حتی آنها که حاضر بودند تا در مورد نفوذ شوروی در جمهوری مهاباد مبالغه کنند در می یابند که قاضی محمد ملی گرای آشتی ناپذیری است. با وجود قبول قیمومیت روسها، قاضی محمد همچنان ملی گرای تمام عیار و تطمیع ناشدنی باقی ماند و به همین جهت تقریبا تمام همشهری هایش را مگر با چند استثنا به دنبال خود می کشید (۳۸) على رغم تمایلات بان - کردی قاضی محمد ظاهراً میخواست مهاباد را در مقابل سلیمانیه و دمشق به مرکز جنبش کرد بدل کند و همان طور که برای خبرنگار آژانس فرانس پرس توضیح داد در مصاحبه طولانی که اول ژوئن (۱۹۴۶) درخواست هایش تقریباً معتدل بود.

اگر فرمان دهم ۳ یا ۴ روز کافی است که ۴۰۰۰ جنگجوئی که در اختیار دارم بدون احتساب افراد ذخیره به کرمانشاه، یعنی مرکز نفتی و مهم ترین شهر کردنشین وارد شوند اما از هر لحاظ می کوشم از خونریزی میان برادران جلوگیری کنم کردها هرگز اول حمله نمی کنند (۳۹).

در جواب خبرنگار آژانس فرانس پرس که از قاضی محمد میخواهد تا موقعیت فعلی کردستان را در قبال دولت مرکزی روشن کند، قاضی محمد روی سه مسأله انگشت می گذارد. (۱) اگر دولت مرکزی تصمیم بگیرد که قوانین دموكراتيك را واقعاً در تمام ایران اجرا کند و قوانین فعلی مورد اجرای در کردستان از جمله آموزش به زبان کردی خودمختاری ادارات و ارتش محلی را به رسمیت بشناسد کردها راضی خواهند شد؛

(۲) دولت مرکزی فعلاً نمیتواند این قوانین را به اجرا بگذارد. ما میخواهیم که انتخابات مجلس هر چه زودتر انجام شود، به شرط آن که در کمال آزادی و بدون فشار ارتش ایران باشد. در جواب این سؤال که از این نمیترسید که پیامد تعارض میان دولت مرکزی وکردستان مداخله خارجی باشد؟ قاضی محمد می گوید: «وضع کردستان با وضع آذربایجان خیلی فرق دارد سرزمین ما هیچ وقت به وسیله نیروهای شوروی اشغال نشده است و از زمان کنار رفت رضا شاه نه  ژاندارمری و نه ارتش در کردستان نفوذ نکرده اند. از آن موقع تا به حال ما عملاً مستقل ايم.» هم چنین ما هرگز مداخله خارجی را از هر طرف که باشد نخواهیم پذیرفت. مسأله کردستان يك مسألة كاملاً داخلی است و باید میان کردها و دولت مرکزی حل شود. در این مصاحبه قاضی محمد متذکر میشود که تاریخ خلق کرد بارها با مبارزه برای آزادی مشخص شده و در این مورد یادآوری می کند که پس از جنگ بزرگ و به هنگام انعقاد عهدنامه و رسای طرح تشكيل يك دولت کرد در نظر بود که اجرا نشد. قاضی محمد در پایان میگوید اگر امرز ما در مورد خودمختاری محدود کشورمان این قدر پافشاری میکنیم برای این است که دولت مرکزی هیچ کاری برای اعتلای سرزمین ما نکرده است. ما سخت بر آنیم که قدم به راه پیشرفت بگذاریم نمیخواهیم از آمریکائیها یا از روسها تقلید کنیم ما زیستن در شرایط  کشورهای متمدن دارد می کنیم(٤٠).

عزم و استغناء قاضی محمد که نمیخواست تسلیم هیچ کس باشد. شاید پاسخگوی این سؤال باشد که چرا غربی ها او را نپذیرفته «همسفر» روس ها میدانند در حالی که روسها نیز علی رغم کوشش ایشان موفق نشدند قاضی محمد را با خود همداستان کنند. همان طور که امروزه رحیم قاضی مینوید از نظر ایدئولوژیکی قاضی محمد نه مارکسیست بود نه سوسیالیست و نه لیبرال رهبر با فراست يك جنبش رهایی بخش ملی بود رهبری بود ملی گرا و روشن بین رحیم قاضی می افزاید: «اما روز به روز دیدگاه هایش به دیدگاه های مارکسیستی نزدیک تر میشد و تا واپسین دم زندگیش اعتقاد عمیقی به شوروی داشت(٤١).

 

۲۲ مهاباد در زمان جمهوری

جمهوری مهاباد انعطافی داشت که برای همه کسانی که در زمان آتش بس یعنی تابستان ۱۹۴۶ از این شهر دیدن کرده اند، چشمگیر بود. این جمهوری به خلاف همسایه آذربایجانیش، يك رژيم پلیسی نبود در طول یازده ماهی که از استقرار جمهوری میگذشت تنها یک نفر را اعدام کردند که تازه آن هم عمدی نبود یا به اشتباه صورت گرفته بود.

دولت مهاباد دست به هیچ حکم انقلابی نزد، چون ملی کردن بانكها. اصلاحات ارضی و تقسیم زمینها که مشخصه رژیم تبریز بود. ساکنان مهاباد می توانستند آزادانه رفت و آمد کنند... و با آن که بعد از ۱۰ مه ۱۹۴۶، رژیم مهاباد رادیوی رسمی داشت اما از آنجا که برد این ایستگاه رادیونی کم بود و در خارج از حدود مهاباد شنیده نمیشد مردم این شهر میتوانستند آشکارا و آزادانه به رادیوهای دیگر گوش دهند.

گویا قاضی محمد که از سال ۱۹۲۶ تا ۱۹۳۱، رئیس آموزش و پرورش مهاباد بود (٤۲) بیش از همه به تعلیوتربیت اهمیت میداد از همان ابتدای اعلام جمهوری آموزش به زبان کردی صورت می گرفت؛ اوائل معلمان کتابهای درسی فارسی را عیناً به کردی ترجمه می کردند. با وسائل مدرسه ایی که از عراق فرستاده بودند کتابهایی به کردی آماده کردند ولی عملاً از آنها استفاده می نشد زیرا زمانی که این کتابها چاپ شد جمهوری در مهاباد سقوط کرده بود.

از طرف دیگر در آوریل ۱۹۴۶، ۶۰ جوان کرد که تحصیلات ابتدائی خود را تمام کرده بودند به مدارس نظامی و مؤسسات تخصصی باکو اعزام شدند از بین آنها چندتایی هم همیشه در آنجا ماندگار شدند. با ماشینهای چایی که روسها داده بودند قاضی محمد توانست تعدادی روزنامه و کتاب منتشر کند کردستان روزنامه رسمی» جمهوری بود. این روزنامه تقریباً هر روز منتشر میشد و بالای نخستین شماره اش این عبارت به چشم میخورد به نام خدای بزرگ و بی همتا (٤۳)».

از میان دیگر نشریات جمهوری مهاباد میتوان از این مجلات یاد کرد نیشتمان (میهن) که سردبیر آن عبدالرحمان ذبیحی بود، مجله زنان به نام هلاله (لاله)، مجله ادبی هاوار که اشعار شعرای رژیم، یعنی همن (محمد امین شیخ الاسلام و هژار عبد الرحمان شرف کندی را منتشر می کرد.

 

۲۳ مذاکرات نهائی

مذاکراتی که در ماه ژوئن در تهران به تعویق افتاده بود در ماه اوت از سر گرفته میشود قاضی محمد با جواز عبوری که از سفارت شوروی گرفته بود در این مذاکرات شرکت میکند در جریان این مذاکرات که با قوام السلطنه نخست وزیر وقت صورت میگیرد قاضی محمد خواهان ایجاد استان کردستان میشود که حدود آن از مرز شوروی تا نقطه ی بین دو شهر کرمانشاه و سنندج باشد و استانداری آن را نیز خود به عهده بگیرد(٤٤). مطابق برخی گزارشها قوام السلطنه این درخواست را به شرطی می پذیرد که دکتر جاوید استاندار آذربایجان هم آن را قبول میکند. بنابر گزارشهای دیگر قوام السلطنه درخواست قاضی محمد را بدون قید و شرط پذیرفت اما روسها به آن اعتراض کردند (٤۶) در هر حال نتیجه مذاکرات یکی بود یعنی قاضی محمد بی آن که موفق شود جمهوری مهاباد را قانونی کند به شهر خود بازگشت.

در بیستم اوت ۱۹۴۶ ، يك هیأت آذربایجانی به ریاست شبستری، رئیس مجلس «ملی» که بعداً تبدیل به مجلس محلی» شد به تهران آمد. علی رغم مداخلات سادچیکف سفیر شوروی این هیأت چند هفته در تهران ماند اما موفق نشد که شرایط خود را در مورد اساسنامه ارتش خلقی آذربایجان به شاه بقبولاند. آرچی بالد روزولت وابسته نظامی آمریکا در تهران که در سپتامبر ۱۹۴۶ از مهاباد دیدن کرده بود وضع آنجا را کاملاً «طبیعی» یافته بود. او سپس از صرف ناهار رسمی با اعضای کابینه ،کردستان مذاکراتی طولانی با قاضی محمد انجام داد قاضی محمد یادآور شد که کردستان يك كشور «آزاد» است و جمهوری مهاباد عروسک خیمه شب بازی دست روسها نیست و افزود «اگر چنین بود پس سربازان شوروی کجا هستند؟ (۴۷). در واقع پایان کار نزدیک میشد. در اکتبر ۱۹۴۶ دکتر جاوید استاندار آذربایجان با قوام السلطنه . در مورد مبادله خمسه این منطقه در مرز آذربایجان شرقی قرار دارد و ارتش خلقی آذربایجان آن را اشغال کرده بود با منطقه سردشت و تکاب مذاکره می کند. قوام السلطنه حاضر به این مبادله بود (!) اما شاه و ارتش مخالفت می کردند. وقتی قاضی محمد با سندی به امضای قوام السلطنه برای تعویض دو منطقه پیش سرلشگر همایونی در سقز رفت او را بازگرداندند.

 

۲۴ سقوط جمهوری  درمهاباد (۱۷) دسامبر (۱۹۴۶)

دوران مساعدی که جمهوری مهاباد از ماه مه ۱۹۴۶ به این طرف سپری می کرد ناگهان رو به پایان میرفت همه چیز به سرعت اتفاق می افتاد. در اواسط نوامبر ۱۹۴۶ به دنبال مذاکراتی میان شاه، قوام السلطنه، وزیر جنگ و سرلشگر حسن ارفع فرمانده ارتش شاه بر آن شد که علی رغم واهمه نخست وزیر در مورد دخالت شوروی به نفع بیشه وری ارتش را به آذربایجان بفرستد. در ۲۳ نوامبر ۱۹۴۶ گردان سوم ارتش ایران بدون درگیری وارد زنجان مرکز خمسه میشود شخص شاه برای ترتیب حمله نهائي عليه «جمهوری های آذربایجان و مهاباد به زنجان میرود در مجموع با گردان سوم ارتش در آذربایجان و گردان چهارم ارتش در کردستان (سنندج) و ۳۰۰۰ سرباز وظیفه ۲۰,۰۰۰ نفر عليه کردها دست به حمله زدند. در واقع ارتش عملا با مقاومتی روبه رو نشد.

در شمال رژیم پیشه وری بی آن که بجنگد سقوط کرد. اغلب سران آن در ۱۱ دسامبر به شوروی گریختند در حالی که مردم قیام کرده همه دموکرات هایی را که به چنگشان می افتاد میکشتند. از جمله محمد بریا، وزیر آموزش و پروش که جسد او را پشت يك جيب بسته در شهر تبریز میگرداندند... در ۱۳ دسامبر ۱۹۴۶ نزديك غروب اولین دسته های ارتش ایران به اتفاق سرلشگر هاشمی وارد تبریز شدند. در کردستان بین راه تکاب و میاندواب در تپه هایی که شهر كوچك شاهین دژ را در میان میگیرد عوامل ارتش خلقی آذربایجان مدت ۴ روز از ۷ تا ۱۱ دسامبر ۱۹۴۶، مقاومت کردند اما سرانجام قبل از آن که افراد بارزانی به کمک آنها بیایند سرکوب شدند دیگر عملا مبارزه نی صورت نگرفت... افراد بارزانی به مهاباد عقب نشستند. در ۱۳ دسامبر ۱۹۴۶ میاندوآب به نیروهای ایرانی تسلیم شد. در ۵ دسامبر در شورای جنگ مهاباد قاضی محمد موفق شد که در حضور برادرش صدر قاضی که در مجلس تهران نماینده بود و همواره میان مهاباد و تهران میانجی میشد - نظرات ده تن از سران اصلی سیاسی و نظامی جمهوری را جلب کند. روز بعد سندی مبنی بر ضرورت مقاومت مسلحانه در مقابل پیشروی نیروهای ایرانی در مسجد عباس آقا خوانده شد(٤٦). اما در ۱۵ دسامبر ۱۹۴۶ اسداف «نماینده» تجاری شوروی در مهاباد دفاتر خود را در این شهر تعطیل کرد و به کنسولگری شوروی در رضائیه رفت او می کوشید با ذکر این نکته که جنگ جهانی دوم شوروی را

ضعیف و خسته کرده است عمل این کشور را در رها کردن کامل جمهوری مهاباد بر او ببخشاید (۵۰).

و وقتی که لحظه معین فرا رسید سران کرد مهاباد که از سقوط جمهوری آذربایجان مبهوت شده و دریافته بودند که شوروی آنان را کاملاً رها کرده تصمیم گرفتند که تسلیم شوند. در ۱۶ دسامبر ۱۹۴۶ قاضی محمد سیف قاضی، حاجی باباشیخ و دیگر سران مهاباد به میاندوآب رفتند و خود را تسلیم سرلشگر همایونی کردند. پس از گفت و گوئی نسبتاً صمیمی با سرلشگر همایونی قاضی محمد اجازه یافت که به مهاباد برگردد در آنجا برای آخرین بار ملا مصطفی بارزانی را دید بارزانی از او تمنا کرد که همراهش برود. اما قاضی محمد که تصمیم گرفته بود برای حمایت از مردمش در مهاباد باقی بماند، درخواست او را رد کرد. در ۱۷ دسامبر ۱۹۴۶ قاضی محمد رسماً شهر مهاباد را به مقامات ایرانی تحویل داد. چند روز بعد، تمام سران جمهوری که در مجموع ۳۰ نفر بودند دستگیر شدند.

 

۲۵ محاکمه قاضی محمد

اوائل ژانویه ۱۹۴۷ قاضی محمد برادرش صدر قاضی و پسر عمویش سیف قاضی را يك دادگاه نظامی ویژه به ریاست سرهنگ پارسی تبار در مهاباد محاکمه کردند. دادستان این دادگاه سرهنگ فیوضی، رئیس ستاد سرلشگر همایونی بود. محاکمه سری بود به رغم کوشش همسر قاضی محمد که با پرداخت هيجده هزار تومان (۳۶۰۰) دلار میخواست سرلشگر همایونی را به اغماض وادارد، قاضی محمد و همراهانش در ۲۳ ژانویه ۱۹۴۷ به مرگ محکوم شدند - و اين يك سال و يك روز پس از اعلام جمهوری بود. اما در این موقع قوام السلطنه با روس ها به مذاکرات حساسی سرگرم بود و درست پنج هفته از صدور حکم دادگاه مهاباد می گذشت که در این مدت مطابق برخی منابع ۴ بار قاضی محمد را به تهران منتقل کردند که «دادگاه ویژه نی در تهران از ۲۸ تا ۳۰ مارس به رسیدگی حکم دادگاه معا یاد و داخت. بنابر این اجرای حکم دادگاه شتابزده صورت گرفت سرلشگر همایونی در رضائیه بود و عملیات علیه بارزانی را هدایت می کرد که پیغامی مبنی بر اعدام سران کرد دریافت کرد و از طریق رادیو دستور داد که قاضی محمد سیف قاضی و صدر قاضی را اعدام کنند این سه تن را در ۳۱ مارس ۱۹۴۷، در میدان چوار چیرا جایی که قاضی محمد ملبس به اونیفورم شوروی جمهوری مهاباد را اعلام کرده بود به دار آویختند. برای آن که دیگران عبرت بگیرند اجساد این سه تن را تمام روز به نمایش گذاشتند......

در عرض چند روز تمام آثار و بقایای جمهوری کرد را در مهاباد نابود کردند همه کسانی که در جنبش شرکت داشتند با شتاب تمام اسنادی را که ایجاد خطر میکرد عکسها روزنامه ها پرچم ها و غیره را از بین بردند؛ در همان حال دولت آموزش به زبان کردی را ممنوع کرد و سربازان کتابهای کردی را در میدان مهاباد سوزاندند و مهاباد از نو در رکود فرو رفت.

۲۶. علل سقوط جمهوری مهاباد

این کردها نبودند که از ارتش ایران شکست خوردند بلکه شوروی بود که از ایالات متحده آمریکا و بریتانیا شکست میخورد این تذکر بارزانی در ۱۱ دسامبر ۱۹۴۶ در بوکان (۵۲) ناشی از هوش و روشن بینی شایان توجه ایست خصوصاً که همۀ رهبران جمهوری مهاباد نسبت به عوامل بین المللی سخت از خود بی اطلاعی نشان داده بودند. در عین حال قاضی محمد و دیگر مسئولان مهاباد می توانستند از علائم خطر بفهمند که جمهوری شان در خطر است اولین و روشن ترین آنها ، تخلیه نیروهای شوروی بود از ایران در ۱۰ مه ۱۹۴۶، یعنی پس از يك بحران بین المللی دومین نشانه اخراج وزرای تودهنی بود از دولت در ۱۹ اکتبر ۱۹۴۶ سومین نشانه اظهار نظر جورج آلن سفیر جدید آمریکا در تهران در ۲۷ نوامبر ۱۹۴۶ بود. او یادآور شد که دولت آمریکا با حفظ تمامیت ارضی و اقتدار دولت مرکزی ایران موافق است(٥٤).

برای این که جمهوری مهاباد به گونه ایی زندگی کند که در زیر سایه قدرت نظامی و سیاسی شوروی نباشد رهبران آن میبایست قاطعیت و لیاقت از خود نشان میدادند - به جز قاضی محمد و چند نفر دیگر دیگران چنین خصوصیاتی نداشتند. جمهوری کردستان در مهاباد به رغم كوچك بودن وسعت و کوتاه بودن عمرش در جنبش ملی کرد مقام مهمی دارد این نخستین جنبش کرد بود كه يك «روشنفکر آن را رهبری میکرد چیزی نمانده بود که جمهوری مهاباد نشان دهد که اگر کردها را به حال خود بگذارند آنان نه تنها غارتگر» نیستند. به خلاف آن که به دنبال تندروی های سیمکو به این صفت مشهور شده بودند - بلکه میتوانند پایه های دولتی شایسته این نام را بنا نهند.

 

اما شکست جمهوری مهاباد خصوصاً شکستی است که کردها نتوانستند طی سی سال آن را جبران کنند آیا یک جنبش صددرصد ملی گرا می تواند بدون ایدئولوژی مشخص جنگ رهایی بخش ملی را هدایت کند؟

 

۲۷ سرنوشت همراهان بارزانی

افراد بارزانی صحیح و سالم و کاملاً مسلح بودند، در هنگام عبور از مهاباد حدود ۳۰۰۰ تفنگ ۱۲۰ مسلسل و ده عدد توپ از انبار مهمات جمهوری به دست آوردند (۵۵) در تاریخ ۲۰ دسامبر ۱۹۴۶ بارزانی در مهاباد به دیدن سرلشگر همایونی رفت و گفت اگر سفیر بریتانیا امنیت او را تأمین کند حاضر است به عراق برگردد. ملا مصطفی پس از نوشتن اطاعت نامه ای به زبان عربی همراه میرحاج عزت عزیز و نوری طه برای مذاکره با مقامات ایرانی و سیاستمداران سفارت بریتانیا در مورد سرنوشت خود و همراهانش به تهران رفت.

بارزانی يك ماه در تهران بود در این مدت در باشگاه افسران» مقابل دفتر فرماندهی اقامت کرد و قبل از بازگشت به مهاباد که در تاریخ ۲۹ ژانویه ۱۹۴۷ صورت گرفت با شاه و دیپلماتهای بریتانیانی و آمریکائی در تهران ملاقات کرد. بارزانی موفق نشد تضمینهای کافی از انگلیس ها بگیرد. از این رو طرح ایرانی ها را مبنی بر انتقال حدود ۱۰/۰۰۰ نفر از افراد «ایل» خود به منطقه الوند در نزدیکی همدان پذیرفت.

اما شيخ احمد در نقده با این طرح مخالفت کرد. در جریان آخرین گفت و گو که با سرلشگر همایونی در ۱۹ فوریه ۱۹۴۷ صورت گرفت. ملا مصطفی و شیخ احمد به همایونی فهماندند که مصمم اند تسلیم شوند.

از ۱۱ مارس تا ۱۲ آوریل ۱۹۴۷ یعنی در مدت يك ماه، ارتش ایران نیروهای بارزانی را در منطقه کوهستانی که از غرب اشنویه شروع شده تا مرز مشترک ایران عراق و ترکیه می رسد. دنبال کردند.

از نظر نظامی همراهان بارزانی خود را جنگجویان هراس انگیزی نشان دادند در اواسط مارس ۱۲ ایرانی کشته و ۷۰ نفر اسیر می شوند.... يك هفته بعد ارتش ایران مجدداً ۲۰ کشته داده حدود ۱۵ نفرشان اسیر میشوند.

 اما غیر نظامی ها تصمیم گرفتند که همراه شیخ احمد خود را به مقامات عراقی تسلیم کنند. اینان - چندین هزار زن و مرد و بچه بودند که بارزانی و افراد او را همراهی میکردند و سرمای سخت زمستان آن سال و بمباران هواپیماهای ایرانی را تحمل کرده بودند.

اوائل ،آوریل پس از آن که شیخ احمد تضمین های کافی گرفت همراه با قسمت اعظم «ایل خود را تسلیم کرد. چند روز بعد در ۱۳ آوریل ۱۹۴۶ بارزانی همراه با يك گروه چند صد نفری از افرادش به سمت بارزان عراق رفتند.

۲۸ راهپیمائی طولانی بارزانی ها به سمت تبعیدگاه در شوروی

شاید بارزانی امیدوار بود که دولت عراق اغماض نشان دهد، اما توهمایش به زودی برطرف شد به رغم مداخله نمایندگان کرد در مجلس، چهار افسر کرد عراقی که همراه با شیخ احمد خود را تسلیم کرده بودند، یعنی: - مصطفی خوش نو خیر الله محمد محمود و عزت عزیز دستگیر و به دار آویخته شدند (۱۹ ژوئن ۱۹۴۷)

يك راه پیش تر باقی نمیماند و آن جلای وطن بود به سوی شوروی زیرا به دلائلی واضح نه ایران و نه ترکیه نمیتوانستند به بارزانی پناهندگی بدهند. به نظر می رسد که بارزانی از همان ابتدای ورودش به ایران یعنی اواخر سال ۱۹۴۵ تصمیم داشت که اگر نتوانست در ایران بماند به شوروی پناهنده شود. در واقع کمی پس از ورودش به ایران و به دنبال اولین تماس هایش با ژنرال ليويف (Lioubov)، حمزه عبدالله به نام بارزانی نامه شی به استالین نوشت و از او خواست که فعلا (بارزانی) برای دفاع از جمهوری در ایران بماند و اگر جمهوری شکست خورد او از شوروی تقاضای پناهندگی بکند(٥٦).

پس از گذشت یک سال بارزانی مجبور شد دوباره از مهمان نوازی شوروی استعداد کند... در ۲۷ مه ۱۹۴۷ عراق به ایران اطلاع داد که بارزانی از مرز ترکیه در شمال بارزان گذشته ظاهراً به سمت ایران می رود.

ملا مصطفی بارزانی به همراهی ۵۰۰ نفر راهپیمایی طولانی ۳۵۰ کیلومتریش را آغاز کرد. او می بایست ۱۴ روزه به آراکس... و به تبعید گاهش در شوروی برسد.

شاه که در آن موقع در اردبیل بود شخصاً دستور داد که از هیچ کاری برای دستگیری بارزانی ها فروگذار نکنند و تهدید کرد که اگر افسران به وظیفه شان عمل نکنند آنان را به دادگاه نظامی خواهد سپرد. بارزانی و افرادش با خنثی کردن مراقبت ارتش پیاده مرز ترکیه و ایران را طی کرده موفق شدند بازور تدریجاً وارد منطقه آرارات شوند. وقتی نیروهای ایرانی از کنار آنان می گذشتند. کمی در خاک ترکیه پیش رفتند. سپس بی آن که دیده شوند از پشت سربازان ایرانی گذشتند.

 

بارزانی و همراهانش در ۹ ژوئن ۱۹۴۷ آخرین ضربه را در شمال خوی به نیروهای ایرانی وارد کردند یک هفته بعد از آراس گذشتند و برای مدت یازده سال در شوروی از انظار ناپدید شدند.

 

منابع

۳۱ همان جا صفحه ۷۸

۳۲ ويليام لين وسترمن ( William linn Westerman) امور خارجه ژوئیه ۱۹۴۶ با اشاره به مقالة نيويورك تایمز از بیست خودروها نی صحبت میکند که پادگان روس ها در میاندوآب به نیروهای مهاباد تحویل داده بود.

۲۳ ویلیام ایگلتون - همانجا صفحه ۷۴

۳۴. «جنبش ملی کرد در ۱۹۴۶ پیر روندت در سرزمین اسلام (۱۹۴۷)، صفحه ۱۲۹ نویسنده از خبری یاد می کند که رویتر در ۴ مه ۱۹۴۶ از تهران ارسال داشته که آن خود از رادیو تبریز نقل شده بود و از ویلیام ایگلتون، صفحه ۸۲

۲۵ بیر روندت همانجا، صفحه ۱۳۰

۳۶ آرجی بالد روزولت تشربة ( ۱۹۴۷)

۳۷ همانجا

۳۸ ويليام ایگلتون صفحه ۵۸

۳۹ ویلیام ایگلتون مینویسد قاضی محمد حمله ای به سمت جنوب تدارک دیده بود. این حمله می بایست چند روز بعد در اواسط ماه ژوئن ۱۹۴۶ صورت میگرفت قاضی محمد حتی مناف کریمی را به جبهه فرستاده بود تا شروع حمله را علامت دهد. اما به دنبال مداخلة هاشم اف كنسول شوروی در رضائیه قاضی محمد از این حمله صرف نظر کرد. ویلیام ایگلتون صفحه ۹۷ ۴۰ پیغام خبرگزاری فرانس پرس منقول از رامبو (Rambout) صفحات ۱۰۶۷

۲۱ رحیم قاضی مکاتبه با نویسنده مارس ۱۹۷۶

۴۲ همانجا

۴۳ رامبو، کردها و حقوق شان صفحه ۱۰۴

۴۴ آرجی بالد روزولت، نشریه ۱۹۴۷

۴۵ همانجا

٤۶ ویلیام ایگلتون صفحه

۴۷ مکاتبه با نویسنده آوریل ۱۹۷۶

۴۸ حسن ارفع «کردها»، صفحه ۹۶

۴۹ ویلیام ایگلتون صفحه ۱۱۲

۵۰ هزار گفت و گو با نویسنده، بغداد ۱۹۷۳

۵۱ رحیم ،قاضی مکاتبه با نویسنده مارس ۱۹۷۶

۵۲ ویلیام ایگلتون صفحه ۱۴۶

۵۳ درباره این موضوع نگاه کنید به نبرد آذربایجان روبرت روسو (R.Rossow)، نشریه لME

زمستان ۱۹۵۶ و «جنبش کمونیستی در ایران جورج لنجوسکی (Lenczowski)، نشرية لME

ژانویه۱۹۴۷

۵۲ روبرت روسو نشريه ۱۹۵۶MEJ صفحه ۲۹

۵۵ ویلیام ایگلتون صفحه ۱۱۵

۵۶ گفت و گو با حمزه عبدالله بغداد، ۱۹۷۳

۵۷ ویلیام ایگلتون صفحه