تفکر تئوریک در مورد کوردها(١)

بازدید 931

2024-02-09

ترجمە از انگلیسی: کامران سعیدی

چکیده: تفکر تئوریکال راجع به سه تحول اخیر و مهمی که بر موقعیت ملت کورد تاثیر گذاشته، می تواند درک مناسب تری را از تجربیات سیاسی این ملت برایمان به دست دهد(٣). این رویدادها شامل ١) بی اثر شدن آتش بس بین حکومت ترکیه و حزب کارگران کوردستان(PKK) در ژوئن 2015؛  ٢) شکست رفراندوم مشورتی استقلال که حکومت اقلیم کوردستان(KRG)  در عراق در 25 سپتامبر 2017 برگزار کرد؛ و ٣) تهاجم نظامی ترکیه به شمال شرقی سوریه (روژاوا یا کوردستان سوریه) در اکتبر 2019. در آغاز من به بررسی پنج نظریه مختلف در روابط بین الملل و همچنین مفهوم سطوح تحلیل و نظریه های ناسیونالیسم می پردازم. برای انجام این کار، لازم دانستم که به طور متناوب به این سه رویداد مهم اخیر راجع به ملت کورد اشاره کنم و سپس آنها را به شکل مبسوط تری توصیف کنم تا نشان دهم چگونه تفکر تئوریکال می تواند چگونگی و چرایی این رویدادها را توضیح دهد.

کلمات کلیدی: سازه انگاری. فمینیسم؛ کورد؛ لیبرالیسم؛ مارکسیسم؛ ناسیونالیسم؛ رئالیسم؛ تئوری؛ ترکیه

 

تئوری در روابط بین‌الملل مجموعه‌ای از قواعد یا گزاره‌ها را شامل می گردد که به دنبال توصیف، تبیین و حتی پیش‌بینی قابل درک مفاهیم و رویدادها است(٣). آن قاعده‌ای که تصور می‌شود اطلاعات را به ما انتقال می دهد متغیر توضیحی است، در حالی که رویدادهایی که مورد تحلیل و تبیین قرار می گیرند متغیرهای وابسته هستند. برای ارزیابی توان و ظرفیت توضیح رویدادها توسط یک تئوری، محقق فرضیه هایی را جهت آزمایش صحت و درستی آن تئوری ارائه می کند. تئوری های مناسب قابل تعمیم بوده و توانمند هستند. قابل تعمیم به این معنا است که تئوری ظاهراً در مکان‌ها و زمان‌های مختلف کارایی دارد، در حالی که توانمند بودن به این مفهوم است که نظریه واقعاً چنین کارایی را دارد. در این بخش، من پنج نظریه ی مختلف را ارائه می کنم که محققان روابط بین‌الملل آنها را مورد استفاده قرار می دهند تا میلیون‌ها واقعیتی را که با آن‌ها مواجه می‌شوند، معنا کنند. هر نظریه دارای یک شجره ی روایی و آکادمیک متمایز است، اما همه را می توان برای توصیف، توضیح و حتی پیش بینی قابل درک آنچه که وجود دارد، هست و حتی ممکن است به وقوع بپیوندد، در هم آمیخت. محققان روابط بین الملل معمولاً از تئوری برای توضیح راجع به  رویدادهای گسترده ای همچون جنگ، صلح، همکاری، روابط اقتصادی، تلاش برای ایجاد سازمان ها و حقوق بین الملل، حفاظت از محیط زیست، حقوق بشر، امنیت و غیره استفاده می کنند. با این حال، در این مقاله در پی آن هستم که چگونه می توان از تئوری برای توصیف و تبیین روایت کوردی در شکلی محدودتری استفاده نمود. در ابتدا، من با دیرینه ترین و احتمالاً محبوب ترین نظریه ی روابط بین الملل یعنی نظریه ی رئالیستی (قدرت) شروع می کنم.

 

رئالیسم

نظریه رئالیستی روابط بین الملل که به نظریه قدرت نیز معروف است در پی این توضیح است که در نتیجه مبارزه دائمی برای کسب قدرت در یک نظام آنارشی بین الملل چه اتفاقی روی می دهد. هر کشوری باید به دنبال تامین امنیت خود باشد. بنابراین، همه دولت‌ها در پی به حداکثر رساندن قدرت خود هستند و منافع ملی خود را بر اساس مبارزه برای کسب قدرت تعریف می‌کنند. البته این یک امر و قاعده ای باستانی است که توسیدید، قانون‌گرایان چینی، کاوتیلیا، ماکیاولی، و هابز و بسیاری دیگر از اندیشمندان از آن آگاه بودند. ملیان در گفت‌وگوی معروفش که در طول جنگ‌های پلوپونز (431–404 قبل از میلاد) انجام شد و با وضعیت کنونی کوردها بی ارتباط نیست از لحاظ رئالیستی توضیح می دهد که آتنی‌های قدرتمندتر به ملیان‌های ضعیف‌تر گفتند: «قدرتمندان دقیقاً آنچه را که می‌توانند انجام می دهند  و ضعیفان آنچه را که باید اعطا می کنند.» اگر بخواهیم قیاسی از تاریخ کورد را با این اصل مشهور رئالیستی انجام دهیم، می بایستی به اشعار حماسی شاعر ملی و برجسته کورد احمد خانی (1650-1707) در دیوان شعر «مم و زین» اشاره کنیم که در آن به چرایی وضعیت کوردها و قربانی شدن همیشگی آنها اشاره کرده است : « دریاهای ترک و تاجیک [فارس‌ها]، هرگاه به حرکت در می‌آیند یا جریان می یابند، کوردها را در خون غوطه ور می کنند.(٣) زمانی که هنری کیسینجر در سال 1975 ، پایان دادن کمک‌های ایالات متحده به کردهای عراقی علیه حکومت مرکزی عراق را توجیه کرد از همان منطق رئالیستی استفاده نمود؛ با این توضیح بدبینانه که، «اقدام پنهانی را نباید با کار تبلیغی اشتباه گرفت.(٤)» بنابراین، رئالیست ها مایلند ادامه وضعیت تراژیک کوردها را این گونه توضیح دهند که ملت کورد در مبارزه خود برای کسب قدرت در رقابت با دولت ها و ملت های همسایه که کوردها را احاطه کرده اند، در چنین شرایط باقی مانده است. رقبای کورد استدلال می کنند که استقلال دولت اقلیم کردستان در شمال عراق موجودیت ایران، عراق و ترکیه را تهدید می کند. روژاوا، منطقه عمدتا کردنشین شمال سوریه، تهدید مشابهی را نمایندگی می کند، با این حال می توان صلح موقت بین ترکیه و حزب کارگران کردستان(PKK) را همچون توهمی در ادامه مبارزه کوردها برای کسب قدرت در شرق ترکیه تفسیر نمود.

 

لیبرالیسم

برخلاف رئالیسم، نظریه لیبرالیسم، انسان ها و دولت ها را اساساً موجوداتی خوب و منطقی می بیند که قابلیت همکاری با یکدیگر را دارند. مسائل حاد فراتر از نگرانی صرف راجع به امنیت و بقا هستند و مسائلی همچون جامعه مدنی، آموزش و عدالت را نیز در بر می گیرند.

   بنابراین، برخلاف رئالیسم، نظریه لیبرالیسم مدعی است که بی‌عدالتی، تجاوز و جنگ اجتناب‌ناپذیر نیستند، بلکه می‌توان آنها را با اصلاحات نهادی و اقدامات مشترک کاهش یا حتی حذف نمود. در میان بسیاری دیگر از نظریه پردازان، خاستگاه لیبرالیسم مربوط به فیلسوفان عصر روشنگری قرن هجدهم همچون بارون مونتسکیو (1689-1755) می باشد، که معتقد بود تفکیک قوا مانع از ایجاد استبداد می شود و استدلال می کرد که آموزش می تواند بر جنگ غلبه کند، و ایمانوئل کانت (1724-1804)، که بر این باور بود آنارشی بین المللی را می تواند از طریق فدراسیون جمهوری ها که منجر به کاهش جنگ می شود، جایگزین کرد. در قرن نوزدهم، جان استوارت میل (1806-1873) تفاسیری را در مورد آزادی فردی، حقوق زنان و الغای برده داری ارائه نمود، در حالی که ریچارد کوبدن (1804-1865) از تجارت آزاد، کاهش تسلیحات و صلح در میان سایر نگرانی ها حمایت می کرد. در قرن بیستم، وودرو ویلسون مفاهیمی همچون صلح، خودمختاری و جامعه ملل را توسعه داد. اخیراً، رابرت او. کوهن و جوزف اس. نای، مدعی شده اند که «وابستگی متقابل پیچیده» بین بازیگران بین المللی موجب افزایش همکاری های بین‌المللی شده است(٥). این وضعیت شامل ارتباط دولت‌ها به واسطه کانال‌های متعدد، وجود مسائل گوناگون و همچنین موضوع امنیت می شود که در نتیجه کاهش استفاده از نیروی نظامی ایجاد می گردد.

   در حالی که لیبرال ها مایل به پذیرفتن ارزش توضیحی رئالیسم هستند راجع به اینکه چرا رفراندوم مشورتی اقلیم کوردستان تا این حد ناامید کننده به نظر می رسد، آنها همچنین به این نکته اشاره می کنند که چگونه اتحادیه اروپا(EU)، ایران، عراق، ترکیه، ایالات متحده و سایر کشورها کماکان حکومت اقلیم کردستان را در وهله اول همچون یک کشور فدرال نیمه خودمختار در عراق می پذیرند و در گام بعد ادامه حیات و بهبود سریع روابط با آن را مورد توجه قرار می دهند. علاوه بر این، لیبرال ها این نکته را به ما یادآوری می کنند که چگونه منافع کورد و به رسمیت شناختن دولت کوردی از جانب دولت ترکیه تا حد زیادی رو به بهبود نهاده از آن لحاظ که روزهای نه چندان زیادی از انکار ملت کورد و نامگذاری آنها به عنوان  "ترک های کوهی" نگذشته است. در مورد روژاوا، لیبرال ها توجه ما را به گسترش حمایت های بین‌المللی و حتی فشار جهت تداوم تجربه کورد سوریه، جلب نموده اند.

 

سازه انگاری

نظریه ی سازه انگاری رویدادهای سیاسی را به واسطه توجه به هویت‌ها، هنجارها و گفتمان اجتماعی ادراکی توضیح می‌دهد. این نظریه استدلال می کند که نه عوامل مادی و نه مفاهیم ذهنی دارای معنای ثابت یا عینی هستند. در عوض، معانی از طریق تعامل و کنشگری اجتماعی ایجاد می‌شوند که می‌تواند معانی متفاوتی به هویت‌ها و هنجارها ببخشد. نوع رفتار، وابسته به تفسیر ذهنی ای است که از واقعیت بیرونی می شود. هویت ها در بستر اجتماعی ساخته می شوند. بنابراین، رفتار دولت وابسته به واقعیت عینی و مادی یک وضعیت نیست، بلکه به تفسیر ذهنی از آن واقعیت بستگی دارد. در حالی که رئالیست ها و لیبرال ها قدرت را از منظر مادی بررسی می کنند، نظریه پردازان سازه انگاری قدرت را در قالب مفاهیم غیرمادی و ذهنی همچون ایده ها، فرهنگ و زبان ادراک می کنند. برای مثال، در حالی که واقع‌گرایان به چگونگی آنارشی بودن نظام بین‌الملل اشاره می‌کنند، نظریه پردازان سازه انگاری استدلال می‌کنند که آنارشی چیزی است که دولت‌ها و تصمیم‌سازان  آن را ایجاد می کنند. آنارشی از لحاظ زمانی یا مکانی وضعیتی ثابت نیست. بنابراین، آنارشی نتیجه و پیامد مشخصی را در پی ندارد؛  این امر دولت‌ها را قادر می سازد تا راجع به معنا و مفهوم آن وارد بحث شوند(٦). در واقع، سازنده‌ انگاری این تصور را نمی پذیرد که موضوعاتی همچون حاکمیت، توازن قوا، یا نظام بین‌الملل وجودی عینی داشته باشند یا به هنجارهای عینی منجر می‌شوند.

   بنابراین، نظریه ی سازه انگاری به توضیح وضعیت دشوار ملت کورد و هویت مورد تهدید آن از جانب دیگران می پردازد. با این حال، بر پایه ی این نظریه دیگری کورد همیشه نامطلوب نیست و نبوده است. به عنوان مثال، رجب طیب اردوغان که هم اینک به کوردها همچون یک تهدید نگاه می کند، پیش از این، اقلیم کوردستان، پ ک ک و روژاوا را شرکای احتمالی صلح نه تنها در عراق، بلکه در ترکیه و سوریه می دانست. اتفاقی که افتاد این نبود که آنها به نوعی ویژگی های مادی واقعی خود را تغییر داده باشند، بلکه هویت و ذهنیت رئیس جمهور ترکیه در مورد آنها تغییر کرد.

مارکسیسم

کارل مارکس (1818-1883) واقعیت را از دریچه های اقتصادی می نگریست. بورژوازی یا طبقات حاکم به منظور غنی سازی خود به استثمار پرولتاریا یا طبقات کارگر می پردازند. این نظریه برخلاف سه نظریه قبلی بود که بر تفاسیر سیاسی، اجتماعی و هویتی تأکید بیشتری داشتند. ولادیمیر لنین (1870-1924) و جان ا. هابسون (1858-1940) نظریه ی مارکسیسم را توسعه دادند تا توضیح دهند که چگونه سرمایه داری به امپریالیسم، بالاترین مرحله سرمایه داری منتهی می شود. نظریه های اخیرتر همچون نظریه وابستگی - همانطور که برای اولین بار توسط رائول پربیش (1901-1986) اقتصاددان و سیاستمدار آرژانتینی ارائه شد – بر این باورند که دولت های توسعه نیافته و گروه های قومی استثمار شده مانند کوردها حاصل کنترل اقتصادی دولت های مسلط و شرکت های چند ملیتی هستند. بنابراین، نظریه مارکسیستی مسئله کورد را بر اساس استثمار اقتصادی و در نتیجه ی سلطه سیاسی دولت‌های مرفه‌تر و نخبگان اقتصادی حاکم بر آن‌ها تحلیل می کند(٧). در واقع، حزب پ‌ک‌ک برای اولین بار در نوامبر 1978 هویت خود را همچون یک حزب مارکسیست در مبارزه علیه استثمارگران سرمایه‌دار همچون دولت ترکیه بنا نهاد. به تدریج تفسیر مارکسیستی این حزب جای خود را (تا حدودی) به تبیین ملی گرایانه تر و حتی فمینیستی در مسئله کورد داد.

فمینیسم

فمینیسم چشم انداز و نقد متفاوت دیگری را در رابطه با روابط بین‌الملل ارائه می‌کند(٨). مهمترین اصول این نظریه راجع به استثمار زنان و دیدگاهی است که باور دارد اگر به زنان برابری واقعی با مردان داده شود، جهان عادلانه‌تر، صلح‌آمیزتر و حتی مرفه‌تر خواهد شد. برخی از فمینیست‌ها که از سوی رهبر پ‌ک‌ک عبدالله اوجالان حمایت می‌شوند، حتی پا را فراتر گذاشته و معتقدند که مشکل کوردها در نتیجه پدرسالاری فراگیر ایجاد شده است. در واقع، طی سال‌های اخیر، احزاب سیاسی کورد در ترکیه، برابری جنسیتی را در نقش‌ها و سطوح رهبری خود الزامی نموده اند. اوجالان، رهبر پ.ک.ک یکی از مدافعین سرسخت برابری زنان بوده است(٩). علاوه بر آن، او در مناسبتی اعلام کرد: «کلید حل مشکلات اجتماعی ما جنبشی برای آزادی زنان، برابری و دموکراسی خواهد بود، جنبشی مبتنی بر دانش زن که به زبان کوردی ژنولوژی( jineoloji) نامیده می شود(١٠).» در 14 ژوئن 2019، به عنوان بخشی از په روه رده [آموزش] هیاتی متشکل از دانشگاهیان آمریکایی و اروپایی از طرف دانشگاه روژاوا دعوت شده بودند که در آن کامیلا پاورز در کنگره ی تاسیس شورای زنان شمال و شرق سوریه مشارکت نمود. او متذکر شد که ژنولوژی چگونه می‌تواند طیف وسیعی از مفاهیم شامل دانش زنان، تاریخ زنان و دانش جنسیتی، تحقیق برای حمایت و توانمندسازی زنان، و پاسخگویی به دیدگاه‌های آنان را در بر گیرد. مشارکت برابر زنان در کلیه جنبه های زندگی، خواسته ی بنیادین انقلاب است.»(١١)

    زنان بی شماری نیز اخیراً موقعیت های برجسته ای را در اختیار گرفته اند و در صفوف مبارزین کورد جنگیده-اند. به عنوان مثال، هیوی ابراهیم به عنوان نخست وزیر کانتون عفرین در روژاوا (کوردستان سوریه) منصوب شد. رمزیا محمد وزیر دارایی یکی از کانتون های روژاوا بود، در حالی که آسیا (Asya) عبدالله رئیس مشترک حزب حاکم اتحاد دموکراتیک (PYD) در روژاوا بود. عایشه حسو در 27 سپتامبر 2017 به عنوان رئیس مشترک جدید PYD  انتخاب شد. کونگره ستار (Kongra Star)  کنفدراسیون ساختارهای سازمان یافته زنان در روژاوا است، و یگان های مدافع زنان (YPJ) یک نیروی نظامی زنان است. روژدا فلات، یکی از اعضای YPJ،  همچنین فرمانده کل نیروهای متحد کورد-عرب سوریه موسوم به نیروهای سوریه دموکراتیک (SDF) بود که شهر رقه را در اکتبر 2017 از دست دولت اسلامی عراق و سوریه (داعش) آزاد نمودند. فیگن یوکسکداگ رئیس مشترک حزب دموکراتیک خلق ها (HDP)، حزب پیشرو طرفدار کوردها در ترکیه بود، تا زمانی که به اتهام تروریسم محکوم شد و کرسی خود را در پارلمان در فوریه 2017 از دست داد. نیلوفر کوچ رئیس مشترک کنگره ملی کوردستان (KNK)، یک نهاد فراگیر مرتبط با PKK بود.

    در طول تاریخ، مرگ و ویرانگری ناشی از جنگ در ماهیت جنسی ستیز و میلیتاریسم نمود بیشتری پیدا کرده است. چهره جنسیتی جنگ ابعاد بی سابقه ای در جنگ داخلی سوریه به خود گرفته است. در اینجا داعش و دیگر گروه‌های جهادی و همچنین رژیم اسد و بخش‌هایی از ارتش به اصطلاح آزاد سوریه از خشونت جنسی تا حد زن‌کشی، قتل‌های سیستماتیک، برنامه‌ریزی شده و آگاهانه و تحقیر زنان به عنوان ابزار جنگ استفاده کرده‌اند. آرزو دمیر، نویسنده اهل ترکیه در کتاب خود راجع به واحدهای مدافع زنان یا YPJ، نتیجه گیری می کند که: "همیشه مردانی هستند که فکر می کنند زنان برده هستند، اما زمانیکه زنان یک نیروی مسلح را تشکیل می دهند، مردان از آنها می ترسند."(١٢)

   در روژاوا، حق طلاق به زنان داده شده است، حقی که قبلا مختص به مردان بود، همچنین زنان و مردان به یک نسبت ارث می گیرند و فرزندان و خانه‌هایشان را در انقطاع زناشویی نگه می‌دارند. تعدد زوجات، ازدواج کودکان و نیز ازدواج اجباری ممنوع شده است. قرارداد اجتماعی فدراسیون دموکراتیک شمال سوریه (روژاوا) رفع تبعیض علیه زنان را در تمامی عرصه‌های زندگی اعلام می‌دارد، این در حالی است که این فدراسیون در حوزه سیاسی سهمیه ی 40 درصدی را از دولت فدرال به زنان اختصاص داده است تا بخش های کوچکتری همچون جوامع محلی را نیز مشارکت دهد. قوانین و مقررات شریعت که شهادت زن در دادگاه را تنها نصف شهادت مرد ارزش گذاری می کردند نیز حذف شده اند.

سطوح تحلیل

به کارگیری مفهوم سطوح تحلیل، دیدگاه ذهنی دیگری برای تفکر نظری راجع به کوردها فراهم می کند. این یک روش سه سطحی مشاهده و تجزیه و تحلیل رویدادها است که ابتدا توسط کنت والتز محقق روابط بین‌الملل پیشنهاد شد و متعاقباً توسط اندیشمند اکادمیک دیگری به نام جی. دیوید سینگر توضیح داده شد(١٣). سطح اول یا سطح بین‌المللی، همان سطح تحلیل کلان است که راجع به عملکرد کشورهای جهان یا پویش های نظام بین الملل (که عمدتاً در مورد کوردها، سطح تحلیل منطقه ای خاورمیانه) می باشد. اینکه آیا این سیستم تنها تحت سلطه ی یک قدرت است؟ به عبارتی سیستم منطقه ای تک قطبی (مثلاً در زمان امپراتوری عثمانی) حاکم است، یا همانند دوران جنگ سرد سیستم دوقطبی حاکم است و یا به طور دقیق‌تر مشابه سیستم چند قطبی امروزی ساختاربندی شده است. علاوه بر این، سازمان‌های بین‌المللی و منطقه‌ای چه نقشی را ایفا می‌کنند؟ چگونه بر سیستم (منطقه ای یا بین المللی) تأثیر می‌گذارند؟ به نظر می‌رسد جهت‌گیری چندقطبی کنونی سیستم بین‌المللی و به‌ویژه سیستم منطقه ای خاورمیانه، انعطاف‌پذیری بیشتری را نسبت به کوردها تشویق می‌کند. همچنین ارائه الگوهای متفاوتی از  ابتکارات عمل کوردها در چنین محیطی امکان پذیر است و لذا این اجازه را به کوردها می دهد تا سایر بازیگران را در مواجهه با همدیگر بازی دهند.

    به عنوان مثال، همه پرسی مشورتی حکومت اقلیم کوردستان در مورد استقلال در سپتامبر 2017 با واکنش منفی جهانی مواجه شد به گونه ای که در ابتدا تصور می شد موجودیت اقلیم کوردستان را به کلی زیر سؤال برده است. با این حال، ائتلاف علیه حکومت اقلیم کوردستان که میان کشورهای ایران، عراق، ترکیه و ایالات متحده، همبستگی غیر منتظره ای را ایجاد کرد؛ در نهایت به دلیل اختلافات جدی میان این کشورها ادامه نیافت. این وضعیت حتی ممکن است به حکومت اقلیم کوردستان اجازه دهد تا از تاکتیک‌های ذهنی همچون تفرقه بیانداز و حکومت کن علیه مخالفان خود استفاده کند، این یعنی معکوس کردن همان تاکتیک‌هایی است که اغلب در گذشته علیه کوردها بکار گرفته می شدند. برای نمونه، ترکیه سنی مذهب به احتمال زیاد به حمایت از سلطه ایران شیعه بر عراق و منطقه اقلیم کوردستان ادامه نخواهد داد، به ویژه پس از آن که ترکیه موقعیت خاصی را برای خود در منطقه کوردستان به دست آورده بود. عربستان سعودی سنی مذهب نیز به احتمال زیاد با دشمن اصلی خود، ایران شیعه، همراهی نمی کند و قطعه دیگری را در پازل مورد نظر این کشور جهت ساخت هلال شیعی از ایران تا مدیترانه قرار نمی دهد. عراق، البته، همچنان بین شیعیان حاکم، اعراب سنی و کوردها تقسیم شده است، اما مقتدی صدر، یکی از رهبران بانفوذ شیعیان عراق، اخیراً حمایت خود را از ایران به سمت عربستان سعودی تغییر داده است و این امر عملا ائتلاف علیه حکومت اقلیم کوردستان را به دلیل تضعیف نفوذ ایران در عراق بیشتر مورد چالش قرار داده است. ایالات متحده آمریکا احتمالاً به ایران اجازه نخواهد داد بر عراق تسلط یابد و در عین حال بر حکومت اقلیم کوردستان نیز تسلط داشته باشد. در نهایت، اسرائیل، تنها دولت منطقه ای که از همه پرسی اقلیم کوردستان حمایت کرد، اجازه نخواهد داد ایران یا شبه نظامیان شیعه لبنان(حزب الله)، در مرزهای این کشور با جنوب سوریه  حضور داشته باشند. بنابراین، با توجه به ساختار نظام منطقه‌ای کنونی، اتحاد علیه حکومت اقلیم کوردستان به احتمال زیاد ادامه نخواهد داشت و خود این سیستم احیای نسبی حکومت اقلیم کوردستان را تسهیل می‌کند.

   سطح دوم یا سطح تحلیل ملی(دولتی)، بیانگر خصوصیات ویژه هر کشور در تعامل با کوردها است. اینکه آیا سیستم سیاسی این کشورها دموکراتیک هستند یا اقتدارگرا؟ فرضیه ی صلح دموکراتیک بر این باور است که نظام های دموکراتیک در مورد درگیری های مسلحانه با سایر نظام های مشابه(١٤) مردد هستند، در حالی که دولتهای اقتدارگرا که تمایل به سلطه در خاورمیانه دارند، احتمال دارد راه های جنگ طلبانه را در پیش گیرند. این نشان دهنده ی نیاز به ادامه فعالیت ها و تلاش های جنبش کوردی در  آینده است. البته فرضیه ی صلح دموکراتیک که در بالا به آن اشاره شد برگرفته از نظریه ی لیبرال کانتی است که نظریه ای بسیار قدیمی و شناخته شده است. با بهره گیری از برگردان نظریه ی مارکسیستی، می توان گفت که آیا "صلح سرمایه داری" وجود دارد؟  آیا سرمایه -داری و تز همراه آن یعنی اجماع پس از جنگ سرد واشنگتن که تنها از طریق سیاست های اقتصادی لیبرال از جمله خصوصی سازی، آزادسازی تجارت، مقررات زدایی دولت و اصلاحات مالیاتی گسترده امکان پذیر است، می تواند توسعه اقتصادی و وقوع صلح  برای دستیابی به آینده ای بهتر در کوردستان را به ارمغان آورد؟(١٥)  با نگاهی به عملکرد گذشته ی دولت های خاورمیانه به نظر نمی رسد اجرای سیاست های اقتصادی همکاری های واشنگتن منافعی برای کوردها یا سایر اقلیت ها داشته باشد.

   در نهایت، سومین سطح تحلیل سطح تحلیل فردی یا تصمیم گیرنده است که توجه ما را به نقش های مهمی که رهبران کورد مانند عبدالله اوجالان رهبر پ.ک.ک، مسعود بارزانی، رئیس جمهور اسبق حکومت اقلیم کوردستان و رئیس کنونی حزب دمکرات کوردستان عراق(KDP) و نچیروان ادریس بارزانی، رئیس جمهور کنونی اقلیم کوردستان در میان بسیاری دیگر از چهره های سیاسی کوردستان دارند، جلب می کند. علاوه بر این، رجب طیب اردوغان، رئیس‌جمهور ترکیه، صدام حسین، دیکتاتور سابق عراق و دیگران به عنوان تصمیم‌سازان و تصمیم گیران فردی که به وضوح عقاید شخصی خود را در موضوعات کوردی اعمال می کنند نقش بسیار بارزی در این سطح تحلیل ایفا می کنند. آیا جوزف بایدن، رئیس جمهور جدید ایالات متحده آمریکا، به حمایت سابق خود از استقلال حکومت اقلیم کوردستان به عنوان بخشی از راه حل سه کشور در مواجهه با معضلات عراق که قبلا بر آن تاکید می کرد، باز خواهد گشت؟ از زمانیکه بایدن در سال 2009 به مقام معاون ریاست جمهوری رسید، حمایت خود را از راه حل سه کشوری کنار گذاشت و او احتمالا به عنوان رئیس جمهور به آن موضوع بازنخواهد گشت. سیاست رسمی ایالات متحده آمریکا کماکان تقسیم عراق را همچون تشویق به بی ثباتی تلقی می کند.

ناسیونالیسم

   تئوری های ناسیونالیسم زیرشاخه ی وسیعی را در مطالعه ی روابط بین الملل تشکیل می دهند(١٧). بنابراین، این مقاله تنها می تواند به طور مختصر به این موضوع بپردازد تا ارتباط آن با مسئله کورد را نشان دهد. به طور کلی، دو مکتب فکری اصلی درباره خاستگاه ملت و ناسیونالیسم وجود دارند. ذات گرایان یا جوهرگرایان استدلال می کنند که این مفاهیم ریشه های باستانی دارند و بنابراین تاریخ پیدایش آنها به نقطه ای دور از تاریخ باز می گردد. برای مثال، جان آرمسترانگ استدلال می‌کند که ملت‌ها یا ملیت‌ها به تدریج در دوره پیشامدرن از طریق فرآیندهایی مانند نمادها، ارتباطات و اسطوره‌ها پدید آمده اند و بنابراین مربوط به دوران پیش از ناسیونالیسم هستند. به عبارتی او اعتراف می کند که ملت ها ایجاد شده اند، اما بر این باور است که آنها قبل از ظهور ناسیونالیسم وجود داشته اند(١٨). آنتونی دی. اسمیت با مکتب ذات گرایانه موافق است، و استدلال می کند که خاستگاه ملت در قومیت نهفته است، که حاوی ویژگی هایی مانند اسطوره یا منشاء اسطوره ی سیاسی موروثی، تاریخ و فرهنگ مشترک، قلمروی خاص، و احساس همبستگی می باشد.(١٩)

    از سوی دیگر، برساخت گرایان  معتقد به جدید بودن ناسیونالیسم هستند که بر ابداع ملت ها تاثیر گذاشته است. برای مثال ارنست رنان، جامعه شناس مشهور فرانسوی در قرن نوزدهم در جایی نوشته: «وجود یک ملت... یک همه‌پرسی روزمره است(٢٠).» در این صورت، منظور او این است که تداوم خواست گروه بزرگی از مردم برای باقی ماندن در قالب یک ملت، شرط لازم برای وجود آن ملت است. ارنست گلنر و بندیکت اندرسون استدلال کرده اند که دولت ها، ملت ها را ایجاد می کنند. «ناسیونالیسم بیداری ملت‌ها به منظور خودآگاهی آنها نیست: ناسیونالیسم، آنجا که ملت ها وجود ندارند آنها را پدید می آورد(٢١)» - یا همانطور که اندرسون می‌گوید، ملت ها از طریق مکانیسم‌هایی مانند «سرمایه‌داری چاپی (مطبوعاتی) » پدیدار می گردند(٢٢). چاپ و نشر مطبوعات به ایجاد زبانی یکپارچه از میان انبوهی از گویش ها می انجامد. آموزش و آگاهی جمعی، گروه‌های بزرگی از مردم را قادر ساخت تا برای اولین بار با یکدیگر ارتباط برقرار کنند و یکی دیگر از پیش‌نیازهای وجود ناسیونالیسم ایجاد گردد. ارنست گلنر همچنین بر اهمیت صنعتی شدن مدرن برای ظهور ناسیونالیسم تأکید کرده است: «صنعتی شدن ناگزیر بود  ...  همچنین به عصر ناسیونالیسم تبدیل شود(٢٣)» ماسیمو دآزلیو، رهبر ناسیونالیست ایتالیایی در دوران ریسورجیمنتو (Risorgimento) آشکارا گفت: «ما ایتالیا را ساختیم، اکنون باید ایتالیایی ها را بسازیم(٢٤).» یوجین وبر روند اخیر تبدیل «دهقانان به فرانسوی ها» را به شکل مستند درآورده است، به این ترتیب که چگونه اکثر ساکنان روستایی و حاشیه نشینان فرانسه تا اواخر سال 1870 یا حتی تا آستانه جنگ جهانی اول خود را عضوی از ملت فرانسه نمی‌دانستند. همه این بینش‌های نظری برساخت‌گرایانه، بر نقش مدرنیته تأکید می‌کنند تا به توضیح آنچه که آنها به‌عنوان ظهور دیرهنگام و آزمایشی ناسیونالیسم کورد می شناسند، یاری رسانند.(٢٥)

   بنابراین، اکثر محققان استدلال می کنند که ناسیونالیسم یک پدیده متاخر است. البته در وهله اول، خود مفهوم ملت و ناسیونالیسم که کانون وفاداری عالی فرد است، حتی در جهان غرب نیز نسبتاً جدید است، جایی که بسیاری استدلال می کنند که این مفهوم تنها در اواخر قرن 18 و به ویژه در طول انقلاب فرانسه، که در سال 1789 آغاز شد، شروع به رشد نمود. این مفهوم حتی در خاورمیانه جدیدتر است. ناسیونالیسم ترک و عرب تا حد زیادی تنها پس از جنگ جهانی اول و پس از فروپاشی امپراتوری چند ملیتی عثمانی و تأکید آن بر اسلام به عنوان کانون عالی وفاداری فرد ظهور کرد. بر این اساس برای مثال، مارتین ون بروینسن، ادعای مطرح ‌شده مبنی بر اینکه شعر حماسی ای که احمدی‌خانی در قرن هفدهم در دیوان "مم و زین" سروده است پیش فرض ناسیونالیسم کوردی مدرن بود را رد می‌کند. او استدلال می‌کند که در کوردستان دوران قرن هفدهم پیش ‌نیازهای سیاسی و اقتصادی-اجتماعی برای وجود هیچ مفهومی از ملت وجود نداشته، چرا که قبایل اصلی‌ترین مجموعه‌ای بودند که کوردها از طریق آن هویت شان را باز می شناختند. «به طور کلی، مردم هویت خودشان را همچون اقوام یا ملت‌هایی که امروزه بر آن تاکید دارند، نمی شناختند(٢٦).» از سوی دیگر، ناسیونالیسم ایرانی در آغاز قرن شانزدهم با تأسیس امپراتوری صفوی ظهور کرد، هویتی که آگاهانه خود را به عنوان وارث امپراتوری ایران باستان معرفی نمود که توسط کوروش کبیر در سال 539 پیش از میلاد تأسیس شد. شاه اسماعیل صفوی نیز به عنوان حاکم وقت، مذهب شیعه 12 امامی را به عنوان مذهب رسمی ایران اعلام نمود. شاید بتوان گفت که اندیشه او پنج قرن از اندیشه بندیکت اندرسون جلوتر بود، چرا که آنچه «تخیل» او خلق کرده، استمرار داشته است. با این وجود، تخمین زده می شود که 8 درصد از ایرانیان مسلمان سنی مذهب هستند، از جمله حدود 50 درصد از اقلیت کورد، و بسیاری از کوردها که در منطقه غربی ایران در مرز اقلیم کوردستان زندگی می کنند.(٢٧)

   هیو استون واتسون به تحلیل ظهور آنچه که وی «ناسیونالیسم رسمی» در کشورهای چندملیتی مانند روسیه و مجارستان در نیمه دوم قرن نوزدهم می نامد، می پردازد : «رهبران قدرتمندترین کشورها ... ملیت خود را بر همه رعایای خود - از هر دین، زبان یا فرهنگ ...  تحمیل می کنند. همانطور که آنها در  نظر داشتند ... آنها دولت خود را با ایجاد یک ملت همگن در داخل آن تقویت می کردند(٢٨).» روسی سازی در امپراتوری روسیه تحت حاکمیت الکساندر سوم و نیکلاس دوم، ملت یکدست و بدون تنوعی را تصور می کرد که متعاقباً به الگوی بسیاری از دولت های جدید در خاورمیانه همچون عراق، سوریه و ترکیه تبدیل شد. با توجه به این نگرش، جای تعجب نیست که ناسیونالیسم کوردی با موانع مکرر مواجه شد.

   ام. هاکان یاووز در مورد خاستگاه مدرن ناسیونالیسم کورد در ترکیه توضیح می دهد و می نویسد: «سیاست های دولت [ترکیه] عوامل تعیین کننده در تکامل و تعدیل ... ناسیونالیسم قومی کورد هستند. دلیل اصلی سیاسی شدن هویت فرهنگی کورد چرخش و تغییر از واقعیت های چند قومیتی و چند فرهنگی امپراتوری عثمانی به مدل دولت-ملت است(٢٩).» اصلاحات کمالیستی، که با هدف ایجاد یک دولت-ملت مدرن ترک انجام گرفت ، منجر به ایجاد ناسیونالیسم قومی کورد شد(٣٠). یاووز در طول تحلیل خود تأکید می کند که «تفاوت عمده بین ناسیونالیسم ترک و کورد در حضور دولت است ...  .  از آنجایی که ناسیونالیسم کورد در ترکیه، عراق و ایران در واکنش به مدرن شدن دولت-ملت‌ها تکامل یافته است، دائماً بر «تفاوت» قومی خود تأکید می‌کند، حتی گاهی اوقات نژادپرستی را برای تاریخی نمودن خود برمی‌انگیزد(٣١).» حامیت بوزارسلان اساساً با تحلیل یاووز موافق است و استدلال می‌کند که دو عامل مهم که ناسیونالیسم کورد را از اعمال نفوذ چشمگیر در سال‌های 1919-1921 باز می‌دارد، «آرمان برادری اسلامی و ترس از تأسیس دولت ارمنی» بود(٣٢). با این وجود، «اعلام جمهوری کمالیستی در سال 1923 به معنی پایان  ....  قرارداد ضمنی عثمانی بین مرکز و مناطق پیرامونی می باشد[و]  ...  تا حد زیادی روشن می کند که چرا  ... شخصیت های سنتی [کورد] ...  در شورش های بعدی مشارکت داشته اند.(٣٣)

   به شکل مشابهی در عراق، ناسیونالیسم کورد بلافاصله بعد از جنگ جهانی اول در پاسخ به تلاش‌ها جهت ایجاد یک دولت مدرن عربی که خودمختاری حداقلی کوردها را برنمی تابید، شروع به رشد نمود(٣٤). بنابراین، شورش‌های شیخ محمود برزنجی در دهه 1920 و ملامصطفی بارزانی در آغاز دهه 1930 عمدتاً در سطحی  قبیله ای محصور بودند که بعضی اوقات با مخالفت جاش ها (کلمه جاش در اصل به معنای کره خر است و برای افراد خائن که از دولت عراق در بغداد حمایت می کردند، بکار برده می شد) روبرو می شدند. برای مثال، دیوید مک‌دوال در بحث شورش‌های شیخ محمود برزنجی می‌گوید: «او با رهبران کورد امروزی اشتراکات کمی داشت. واژگان و سبک این رهبران کاملاً متفاوت هستند. قابل توجه است که شیخ محمود وقت خود را برای توسل به احساسات ناسیونالیستی صرف نکرد. او یک سید [به معنای واقعی کلمه از نوادگان مشهور محمد] بود و زبانی که حوزه انتخابیه او می فهمید، زبان اسلام بود. در سال 1919 او مردم کورد را نه به مبارزه آزادیبخش ملی بلکه به جهاد اسلامی دعوت کرد. بعلاوه، سبک او استفاده از هم پیمانان قومی و قبیله‌ای بود و هدفش ایجاد یک شاهنشین شخصی بود.»(٣٥)

   تنها در دهه 1960 بود که جنبش کورد در عراق ویژگی‌های یک جنبش ملی گرای واقعی را به خود گرفت. پس از شکست جمهوری کوردستان در ایران که همزمان بود با پایان حضور شوروی در سال  1946، ملامصطفی بارزانی، رهبر بلند آوازه ی کوردستان عراق، به سمت اتحاد جماهیر شوروی عقب نشینی کرد، سفری که متعاقباً در ظهور ناسیونالیسم مدرن کوردی و ایجاد یک حماسه موثر بود: «ما پنجاه و دو روز راهپیمایی کردیم. در گردنه های بلند کوهستانی، ارتفاع برف به شش تا دوازده فوت می رسید. در این مدت ما در 9 رویارویی جنگیدیم، چهار کشته و هفت زخمی داشتیم(٣٦).» با این حال، بارزانی تا روز مرگش هرگز به طور کامل از مرزهای رئیس قبیله فراتر نرفت. این تا حدی به توضیح اختلافات تلخ او با ابراهیم احمد و دامادش، جلال طالبانی کمک می کند.

نسل‌کشی صدام حسین به منظور کاهش جمعیت کورد در دهه‌های 1970 و 1980 منجر به رشد هر چه بیشتر ناسیونالیسم کورد شد. شکست عراق در جنگ خلیج فارس در سال 1991 منجر به ایجاد یک دولت کوردی دفاکتو در شمال عراق شد که در آن احساسات فزاینده ای از ناسیونالیسم کورد را در داخل یک دولت تحت حاکمیت کوردها برانگیخت و نقش مهمی در توسعه ناسیونالیسم کورد در عراق داشت.(٣٧)

   همانگونه که گلنر به طور کلی در بالا استدلال کرد، عوامل اجتماعی و اقتصادی نیز نقش بسزایی در توسعه ناسیونالیسم کورد در عراق ایفا نموده اند. صنعت نفت، ساخت سدهای بزرگ، کارخانه‌های سیمان و تنباکو، و مکانیزه کردن کشاورزی، همگی ثروت بیشتری ایجاد کردند و به انتقال و گذار مردم از زندگی در دره های صعب العبور  و کوچک به دنیای بزرگ‌تر شهری و صنعتی کمک کردند.

  دیدگاه های نظری اشاره شده در مورد منشأ ناسیونالیسم ممکن است ما را یاری کند تا آگاه گردیم که چرا رشد ناسیونالیسم کوردی از حرکت باز مانده و کماکان دچار تنش و مشکل است. علاوه بر این، ادعاهای ناسیونالیسم های عرب، ایرانی و ترک و همچنین انزوای کوردها در کوهستان ها و اختلافات ناشی از آن نیز عوامل مهمی در درک توسعه ی تودرتوی ناسیونالیسم کوردی هستند.

ادامە دارد... 

منابع 

  1. نویسنده ی مقاله؛ استاد دانشگاه تکنولوژی تنسی، کوکویل، ایالات متحده آمریکا

2. مترجم؛ پژوهشگر روابط بین الملل و علوم سیاسی

3.Thucydides (1963) The Peloponnesian Wars, Benjamin Jowett (tran.), revised and abridged with an introduction by P. A. Brunt (New York: Washington Square Press, Inc., for Twayne Publishers), p. 181.  Similarly, see Rupert Emerson (1971), who observed that “self-determination has from time to time been referred to as the right of the winner in a Darwinian conflict for survival,” In “Self-Determination,” American Journal of International Law, LXV, pp. 459–474, quote at p. 474

4. Cited in “The CIA Report the President Doesn’t Want You to Read” (1976), The Village Voice, February 16, pp. 85 and 87–88.

5.Robert O. Keohane & Joseph S. Nye, Jr. (1977) Power and Interdependence (Boston: Little Brown).

6.On these points, see Alexander Wendt (1999) Social Theory of International Politics (Cambridge, UK: Cambridge University Press).

7.For an insightful interpretation along these lines, see Veli Yadirgi (2017) The Political Economy of the

Kurds of Turkey: From the Ottoman Empire to the Turkish Republic (Cambridge: Cambridge University

Press) as well as some of the earlier writings of Ismail Besikci such as his (1991) Kurdistan & Turkish

Colonialism: Selected Writings (London: Kurdistan Solidarity Committee and Kurdistan

Information Centre).

8. For background, see Cynthia Enloe (2014) Bananas, Beaches and Bases: Making Feminist Sense of International Politics, 2nd ed. (Berkeley: University of California Press); and J. Ann Tickner (1988) Hans Morgenthau’s Principles of Political Realism: A Feminist Reformulation, Millennium: Journal of International Studies, 17(3), pp. 429–440.

9.Abdullah Ocalan (2013) Liberating Life: Woman’s Revolution (Cologne, Germany: International Initiative Edition in cooperation with Mesopotamian Publishers, Neuss).

10. Cited in Abdullah Ocalan (2017) The Political Thought of Abdullah Ocalan: Kurdistan, Woman’s Revolution, and Democratic Confederalism (London: Pluto Press), p. 93.11.Cited in Kurdistan National Congress (KNK) (2019). Available at: knklondon@gn.apc.org, accessed September 24, 2019.

12.Cited in Rod Nordland, Women Are Free, and Armed, in Kurdish-Controlled Northern Syria, New York Times, February 24, 2018.

13. Kenneth N. Waltz (1954) Man, the State, and War (New York: Columbia University Press); and J. David Singer (1961) The Levels of Analysis Problem, in: James N. Rosenau (ed), International Politics and Foreign Policy, rev. ed., pp. 20–29 (New York: Free Press).

14. For background, see Michael E. Brown, Sean M. Lynn-Jones & Steven E. Miller (1966) Debating the Democratic Peace (Cambridge, MA: MIT Press); and Steven W. Hook (ed.) (2010) Democratic Peace in Theory and Practice (Kent, OH: Kent State University).

15.For background, see John Williamson (2000) What Should the World Bank Think about the Washington Consensus? The World Bank Research Observer, 15 (August), pp. 251–265.

16.See Joseph R. Biden & Leslie H. Gelb (2006) Unity through Autonomy in Iraq, New York Times, May 1.

17. For a sample of almost 50 different scholars, see John Hutchinson & Anthony D. Smith (eds) (1994) Nationalism (Oxford: Oxford University Press).

18. John Armstrong (1982) Nations before Nationalism (Chapel Hill: University of North Carolina).

19.Anthony D. Smith (1986) The Ethnic Origins of Nations (Oxford: Blackwell).

20.Ernest Renan, Qu’est-ce qu’une nation? in Hutchinson and Smith (eds), Nationalism, p. 17.

21. Ernest Gellner (1964) Thought and Change, 2nd edn. (London: Weidenfeld and Nicholson), p. 168.

22.Benedict Anderson (1991) Imagined Communities: Reflections on the Origin and Spread of Nationalism (London: Verso).

23.Ernest Gellner (2008) Nations and Nationalism, p. 39 (Ithaca, NY: Cornell University Press).

24.Cited in Benyamin Neuberger (1977) “State and Nation in African Thought,” Journal of African Studies, 4(2), p. 202.

25.Eugene Weber (1976) Peasants into Frenchmen: The Modernization of Rural France, 1870-1914 (Stanford: Stanford University).

26.Martin van Bruinessen (2003) Ehmedi Xani’s Mem u Zin and Its Role in the Emergence of Kurdish National Awareness, in: Abbas Vali (ed), Essays on the Origins of Kurdish Nationalism, p. 44 (Costa Mesa, CA: Mazda).

27. A classic study of modern Iranian nationalism, including how the Kurdish minority relates to it, is Richard W. Cottam (1979) Nationalism in Iran, updated to 1978 (Pittsburgh: University of Pittsburgh Press).

28.Hugh Seton-Watson (1977) Nations and States: An Enquiry into the Origins of Nations and the Politics of Nationalism (Boulder: Westview), p. 148.

29.M. Hakan Yavuz (2001) Five Stages of the Construction of Kurdish Nationalism in Turkey, Nationalism & Ethnic Politics 7 (Autumn), p. 1.

30. Ibid, p. 2.

31. Ibid, p. 3. For further analyses, see M. Hakan Yavuz (1988) A Preamble to the Kurdish Question: The Politics of Kurdish Identity, Journal of Muslim Minority Affairs 18(1), pp. 9–18; and Robert Olson  (1991), Five Stages of Kurdish Nationalism, 1880-1980, Journal of Muslim Minority Affairs, 12(2),  pp. 392–410.

32.Hamit Bozarslan (2003) Kurdish Nationalism in Turkey: From Tacit Contract to Rebellion (1919-1925),  in: Abbas Vali (ed), Essays on the Origins of Kurdish Nationalism, p. 165.

33.Ibid.

34. For background, see C. J. Edmonds (1957) Kurds, Turks and Arabs: Politics, Travel and Research in North-Eastern Iraq, 1919-1925 (London: Oxford University Press); Wadie Jwaideh (2006) The Kurdish Nationalist Movement: Its Origins and Development (Syracuse, NY: Syracuse University Press,);

35.McDowall, Modern History of the Kurds, p. 158. Nevertheless, Sheikh Mahmud did declare himself  “king of Kurdistan” in 1922.

36.Cited in Dana Adams Schmidt (1964), Journey among Brave Men (Boston: Little, Brown), pp. 109–110; see also William Eagleton, Jr. (1963) The Kurdish Republic of 1946 (London: Oxford University Press).

37.Gareth R.V. Stansfield (2003) Iraqi Kurdistan: Political Development and Emergent Democracy (London and New York: RoutledgeCurzon).