با یک دوست اهوازی به جزیره سالامیس رفتیم در نزدیکی آتن . در آنجا، درخت کهنسال زیتونی را به من نشان داد که دو هزار و پانصد سال عمر دارد. درخت - که نام اش 'اورسا'ست، گواه شکست پارسیان در تنگه های اطراف جزیره بوده است. تابلو رسمی هم این را تایید می کند. در تعریف این درخت آمده که وقتی ارتش عظیم خشایارشا در ۴۸۰ق م در اینجا شکست خورد، نوجوان بوده. جاسم کعبی، از روی عرصه کشتیی که ما را به جزیره سالامیس می برد، تپه 'زرکسیس' یا همان خشایارشا را نشانم داد که از پای آن سوار کشتی شده بودیم.
جنگ های یونان و پرسیا به مدت پنجاه سال (۴۹۹-۴۴۹ ق م) ادامه یافت، از جمله حملات سپاهیان کورش به مرزهای یونان و تجاوز و یورش های مکرر داریوش و خشایارشا به درون یونان. خشایارشا، آتن و آکروپولیس را - که به معنای "شهر بلند" و در تپهای مشرف بر آتن است - آتش زد. پارسیان در سه جنگ ترموپیل، ماراتن و سالامیس شکست های سختی خوردند. این جنگها باعث مهار توسعه طلبی پارسیان در یونان و اروپا شد و یونانیان توانستند اولین دموکراسی جهان را برپا کنند و اروپا را از آنچه که آنان وحشیان می خواندند نجات دهند. در واقع اگر هخامنشیان شکست نمی خوردند، شاید سرنوشت اروپا و جهان تغییر میکرد و تمدنی که فلسفه، هنر، شعر، ادبیات، ریاضیات، تاریخ و جغرافیا و دموکراسی را در خود جای داده بود، زیر سلطه هخامنشیان قرار میگرفت که فقط بر اساس قدرت شمشیر، جنگ و توسعه طلبی بنا شده بود.
به نظر میرسد، حمله اسکندر مقدونی به امپراتوری پارس و سقوط دودمان هخامنشی، پاسخی یونانی به حمله ها، تجاوزها، تخریب ها، آتش زدن ها و کشتارهای هخامنشیان بود. ما تا به امروز نیز گواه امر توسعه طلبی و دخالت حاکمان ایران در دیگر کشورها هستیم. نیز، فتوحات اسلامی در سرزمینهای ساسانی، واکنشی است به حملات، دست درازی ها، فتوحات و گسترش طلبی هخامنشیان و ساسانیان علیه تمدنهای سامی و عربى غرب ایران.
در این سفر و تأمل در موضوعی که کارل مارکس با عنوان استبداد آسیایی و نوع برجستهاش یعنی استبداد پارسی مطرح میکند، احساس کردم که انباشت کنونی استبداد ایرانی ریشه در میراث استبدادی عظیمی است که تا کنون با همه ثقل خود در زندگی سیاسی و اجتماعی ایرانیان حضور دارد و به انتها نرسیده است. نیز استبداد پارسی همواره با توسعه طلبی همراه بوده است. در واقع، دو گانه به هم پیوسته استبداد و گسترش طلبی را ما در این خط می بینیم: هخامنشیان، ساسانیان، صفویان، افشاریان، یهلوییان و خمینیان. چنین پدیده ای را به ندرت در تمدن های هم تاریخ چون تمدن های مصر و هند و یونان می بینیم.
کارون و کرخه در دریای مدیترانه
جاسم را سی هشت سال بود ندیده بودم . در طول سه ساعتی که در تنگه سالامیس و دور از ساحل شنا می کردیم از هر دری سخن گفتیم، از خاطرههای خود از شنا در رودخانههای کرخه و کارون تا دوره زندان جاسم در زندان اوین. او به اتهام تشکیل گروه "جنبش جوانان اهواز" در اواخر دهه ۶۰ شمسی به زندان افتاده بود و با بقایای عناصر کودتای نوژه و عباس امیرانتظام در یک بند بود. او می گفت که در نخستین دیدار با امیرانتظام یک سیلی محکم به او زده بود به خاطر تهدیدی که در اوایل انقلاب و هنگام تظاهرات مردم عرب در محمره کرده بود. او به شیخ محمد کاظم شبیر خاقانی – فرزند رهبر مذهبی مردم عرب در مقطع انقلاب - گفته بود که اگر دست از تظاهرات و اعتراضات برندارید عرب ها را به دریا خواهیم ریخت. پس از آن، جاسم کتک مفصلی از زندانبانان می خورد.
در جزیره کورفو و آتشسوزیهایی که ما را منصرف نکرد
روز سهشنبه بیست و پنجم ژوئیه با یک پرواز ارزان به همراه خانواده از لندن به جزیره کورفو رفتیم. این جزیره در شمال غرب یونان و هشتمین جزیره بزرگ یونان محسوب میشود و بیش از صد هزار نفر در آن زندگی میکنند. در اولین اطلس جغرافیایی جهان، ابومحمد عبدالله الادریسی آن را "قُرفس" نامگذاری کرده است. ما تا روز بیست و هشتم ماه در این جزیره ماندیم. رسانههای بریتانیا از سفر به این جزیره و جزیره رودس هشدار می دادند، به دلیل آتشسوزیهایی که بخشهایی از جنگلهای زیتون در این دو جزیره و حتی اطراف شهر آتن را فرا گرفته بود. اما در پایان تصمیم گرفتیم که سفرمان را انجام دهیم.
وقتی پا به فرودگاه جزیره کورفو گذاشتیم، گرما و رطوبتی را احساس کردیم که ما را به یاد هوای "شرجی" اهوازی انداخت. کوه، جنگلهای زیتون و دریا در برخی نقاط جزیره به یکدیگر میپیوندند و من این منظره را هنگام شنا در عمق خلیج آیونی، وقتى که دور از ساحل شنا میکردم، دیدم. این چیزی است که چشم انداز برخی سواحل دریای خزر را به یادم آورد که با این یکی تشابهاتی دارد، با این تفاوت که در شمال ایران، درختان زیتون نیست و درختان متنوع دیگری وجود دارند.
روز بیست و هفتم ژوئیه، من، پسرم و نوهام با یک ماشین اجارهای که در روز اول ورودمان به فرودگاه جزیره کورفو اجاره کرده بودیم، به سمت قلعه "آنجیلوکاسترو" در غرب جزیره کورفو رفتیم . این قلعه مشرف بر دریای مدیترانه است. برای رسیدن به قلعه، جاده کوهستانی تنگ و پیچیده ای را پشت سر گذاشتیم که زاویه برخی از پیچ و خمهای آن به ۹۰ درجه یا بیشتر میرسید. شبیه گردنه حیران میان گیلان و آزربایجان.
خودرو را در یک میدان در دامنه كوه پارک کردیم که قلعه، بالای آن بود. هوا گرم بود و دما حدودا چهل درجه سانتیگراد. بعد از حدود ده دقیقه به قلعه رسیدیم که از آن جز دیوارش و یک اتاق یا غار کوچک درون کوه چیزی نمانده بود که به عنوان کلیسا برای عبادت استفاده میشد. سمت دریای قلعه، یک کوه سنگی نسبتاً صاف و بلند است که امکان دسترسی از دریا به قلعه را تقریباً غیرممکن میکند، مگر اینکه مهاجمان بخواهند از طریق زمین وارد شوند که در اینجا شیب کوه نسبت به قلعههای "بابک" در آذربایجان و "الموت" در قزوین ایران کمتر است.
شما میتوانید از بالای قلعه و اطراف آن منظرههای زیبایی از دریا، درهها و جادههای خاکی را - که بر روی بدن کوه به صورت خطوط پهن درخشان کشیده شدهاند - مشاهده کنید و به یک بندر کوچک در شمال قلعه نزدیک ساحل دریای مدیترانه برسید.
در شب هشت و بیست و هشتم ژوئیه، به سمت شرق جزیره کورفو رفتیم و در حالی که در ساحل قدم میزدیم، چراغهای ساحل مقابل جزیره را دیدیم. یک پیام از شرکتی که با آن قرار داد موبایل دارم دریافت کردم که ورود مرا به آلبانی خوشامد می گفت. پیام در گوشی همراهم ظاهر شد، بی آن که وارد آلبانی شده باشم . در واقع فاصله میان ما و چراغهای آن منطقه در جنوب آلبانی حدود دو کیلومتر بود.
بوی تاریخ در آتن
هنگامی که در خیابان های آتن، قدم می زنى، بوى تاریخ را می شنوی و هر چه به سمت اکروپولیس - که در تپه ای در وسط شهر قرار دارد - حرکت میکنی در ژرفای تاریخ فرو میروی، جایی که تنها بوی خون نمیآید، بلکه صدای افلاطون و نظریات او درباره مدینه فاضله را می شنوی و مکانی را می بینی که فلاسفه مشایی در آن راه می رفتند یا مکانی که اسکندر نزد ارسطو تلمذ می کرد. صدای جمعیت مردمانی را می شنوی که در میدان 'آگورا' جمع شده اند و در مورد مسائل سیاسی و اقتصادی خویش مشورت میکنند، و بریکلس را می بینی که دوره اش دوره زرین دموکراسی آتن بود.
صبح روز سی و یکم ژوییه ، در شرایطی که از سر وروی ما عرق می ریخت به آکروپولیس رسیدیم. ساعت حدود ده و ربع، در گرمای تموز . هزاران گردشگر از سراسر جهان را می بینی: انگلیسی، آمریکایی، چینی، ژاپنی، آلمانی و تعداد کمی عرب و.. فارسی اصلا نشنیدیم. شاید به علت نفرتی است که به خاطر شکست های تاریخی یاد شده از یونانیان دارند و البته فیلم ۳۰۰ نیز نمکی بود بر زخم آنان.
ما در صف ورود قرار گرفتیم. درب ورودی تنگی داشت. سپس به معبد پارتنون رسیدیم که بزرگترین اثر تاریخی آکروپولیس است و به افتخار خدای آتن در قرن پنجم قبل از میلاد ساخته شده. اشکال تندیس ها و گچ بری های آن از شاهکارهای هنر یونان کلاسیک است و نمادی از یونان باستان، دموکراسی و تمدن غربی.
از بالای تپه اکروپولیس، شما ساختمانی را در سمت چپ بر روی یک تپهٔ درختپوش می بینی که زندان سقراط بوده است که در آنجا جام زهر را نوشیده بود زیرا متهم بود که افکار جوانان را فاسد می کند اما می دانیم که اندیشه های سقراط در مخالفت با خرافات رایج و حاکمیت زمانه اش بود. وچه بسیار کسانی که پس از سقراط در جای جای جهان، جان بر اندیشه های خود دادند.
بعد از بازدید از معابد، پناهگاهها و خدایان بزرگ در اطراف تپه، به پایین تپه رفتیم که در آنجا آثاری از یک کارگاه برنز وجود داشت. نیز معبد "آییاسو"، خدای درمان و داروها، و معبد "دیونیسوس" خدای شراب و تئاتر و شادی در اسطورههای یونان. همچنین آثار بیمارستان و دو تئاتر را دیدیم: یکی متعلق به دوره سلطه رومیان بر یونان و دیگری تئاتر یونانی که قدیمتر از تئاتر رومی است. علاقه یونانیان به هنر و به ویژه تئاتر، در سه هزار سال پیش، امری است شگفت انگیز. به اینها اضافه شود علاقه یونانیان به ورزش، ریاضیات، فلسفه، ادبیات، تاریخ، جغرافیا، هنرها و علوم دیگر، که ریشههای ابتدایی آنها به بین النهرین (عراق امروزی) و مصر بازمیگردد.
در روز آخر، یعنی اول اوت، به دشت ماراتون رفتیم که چهل و دو کیلومتر با آتن فاصله دارد و دو ماراتن به آنجا باز می گردد یعنی به شکست داریوش هخامنشی در ۴۹۰ ق م . به من گفته شده که پیش از دشت ماراتون، یک ساحل ویژه شنای برهنگان وجود دارد و البته پس از دشت ماراتن 'دير' ی ارتدکسی را دیدیم که نام 'سنت افرائیم' را یدک می کشد و تا حدودی شبیه به امامزاده های شیعی و ضریح های اسلامی است.